خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 138

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 138 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 138

عزیز کلید را در مشتش فشار می دهد و قصد رفتن می کند که متوجه می شود عبدالله به سمت شرکت می رود. عزیز با سرعت خودش را داخل شرکت می رساند که می بیند نگهبان های شرکت عبدالله را زمین زده اند تا مانع از ورود او بشوند. عزیز جلو می رود و آنها را عقب می کشد و عبدالله را با مهربانی بلند می کند و برایش آب می آورد. وقتی عبدالله کمی آرام گرفت دوباره بلند می شود و عزیز هم دنبالش می رود. عبدالله به سمت اتاق عزیز می رود و تابلوی مینیاتور را از روی دیوار برمیدارد و راه می افتد. عزیز از او می خواهد سوار ماشینش بشود تا هرکجا که می خواهد بروند.
صالح تخته ی بازی را جمع می کند و داخل کیفش می گذارد و از مغازه خارج می شود.
فریده در حال دوختن کفن سفیدی است. او با بغض سر مزار عمه اش می رود و کفن را روی خاک مزار او می کشد و گریه می کند و در دل می گوید: «هرکسی که باعث شد تا تو زیر این خاک سرد بخوابی، تاوان کارش رو پس میده. »
عبدالله عزیز را به سمت کارخانه ی متروکه ای می برد و مینیاتور را به دستش می دهد تا در جای مشخصی روی دیوار نصب کند. طولی نمی کشد که صالح از راه می رسد و عزیز متوجه تخته ی شطرنجی که از قبل آماده شده می شود. صالح درست روبروی عزیز می نشیند.
کرم توسط هیئت مدیره به خاطر این که خبرهای پخش شده از عزیز باعث از بین رفتن اعتبار برند کورکمازر شده، به عنوان رئیس هیئت انتخاب می شود. کرم از این بابت خوشحال است و پشت سرهم مزخرف می گوید!
صالح تاس را می اندازد. هردوی آنها با دیدن خانه ای که قرار است مهره روی آن بنشیند نگاه نگرانی به هم می اندازند. عزیز قبل از گذاشتن مهره می گوید: «فکر میکردم تا به امروز هر قدمی که برداشتم به زندگی من مربوطه. مگه این راه من نیست؟ چرا آدمای اطرافم آسیب میبینن؟ یه پسر جوون به خاطر من جونش رو از دست داد بابا. » صالح می گوید: «فرزندم هیچ دانه برفی وقتی روی زمین میفته به اون یکی برخورد نمیکنه. » عزیز می گوید: «میدونم انیس بهم خیانت کرد اما من حاضر بودم به خاطر اون مبارزه کنم. ولی اون بی رحمانه کشته شد. » صالح می گوید: «چرا فکر میکنی تقصیر توئه؟ تا وقتی آدم با ترس های خودش روبرو نشده با دستای خودش، خودش رو تو آغوش ترس ها و نتایج بدتری میندازه. تو به اندازه ای با محبت بودی که میخواستی کسی که بهت خیانت کرده رو ببخشی. خوب نیست انقدر به نقس خودت ظلم کنی. »
تحسین با عصبانیت به اتاق کرم می رود و می گوید: «تو با چه جراتی اون فیلم هارو به خبرنگارها میدی؟ ها؟ » کرم با حالت همیشگی اش که همه چیز را به تمسخر می گیرد می گوید: «تحسین ورشکست شدی! کسی که یه شرکت رو شرکت میکنه رئیس اونجاست! » و دوباره قرارداد انتقال سهام تحسین را مقابلش می گذارد. تحسین قرارداد را با عصبانیت پاره می کند.
عزیز با ناراحتی می گوید: «بابا صالح خسته شدم دیگه توان ادامه راه رو ندارم. چطوری این بار سنگین رو رو دوشم حمل کنم؟ » صالح می گوید: «چیکار میخوای کنی؟ » عزیز می گوید: «میخوام برم. » صالح می گوید: «مگه میتونی از خودت فرار کنی؟ » و بعد داستان فرار حضرت یونس و گیر افتادنش در شکم نهنگ را تعریف می کند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 138 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 139 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *