خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 140

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 140 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 140

عزیز خودش را در داخل شکم نهنگ تصور میکند، جایی که هیچ راه فراری از خودش هم ندارد. ان وقت از خدای خودش کمک می خواهد که راه را به او نشان می دهد و بالاخره می تواند به خشکی برسد… عزیز بالاخره جرئت پیدا می کند مهره را روی خانه اش بنشاند. عزیز می گوید: «صالح بابا من نمیتونم این امانت رو تو راه درست استفاده کنم. » صالح می گوید: «نتیجه مهم نیست. بهتر نیست بدون این که ناامید بشی به راهت ادامه بدی؟ اگه خدا به کسی مسئولیتی بده حتما قدرت مقابله با این حجم از مسئولیت رو در وجودش دیده. » عزیز میپرسد: «الان ما خارج از شکم نهنگ هستیم؟ یا این که به خشکی رسیدیم؟ » صالح می گوید: «این که از شکم نهنگ بیرون اومدی یا نه رو من نمیدونم. در حد و اندازه من نیست نظر بدم ولی چیزی که میدونم این کارخونه متروکه خشکی توئه. جاییه که هروقت خسته شدی میتونی آرامش رو درونش پیدا کنی. » عزیز جا می خورد و به دور و اطرافش خیره می شود. عبدالله به عزیز نزدیک می شود و مهره را برمیدارد و می گوید: «زیر خرابه، گنج پادشاه نهفته است. »
تحسین که از رفتار کرم خیلی عصبانی شده فریاد می زند: «حتی اگه من موفق نشم عزیز تمام اون کارایی که تو و بولنت کردین رو به همه نشون میده. »
تحسین با عصبانیت سوار ماشینش می شود و فریاد می زند: «بهت اجازه نمیدم منو پیش این بچه ها خرد کنی بولنت! » و به بولنت زنگ می زند اما بولنت در کمال آرامش به او جواب نمی دهد.
وقتی فرید با عزیزه تماس می گیرد، فریده بغض می کند و جوابش را نمی دهد… یالچین که از موضوع قتل فریده و رستم توسط تحسین باخبر شده از فریده می خواهد تا عزیز را هم از این موضوع باخبر کند اما فریده گریه می کند و می گوید که نمی تواند همچین کاری بکند.
سرپیل هدیه ای که انیس از قبل برایش گذاشته بود را در اتاقش پیدا می کند. انیس گردنبند زیبایی برایش خریده. سرپیل با نگاه کردن به آن گریه می کن و می گوید: «منم دوستت داشتم. همه چی میتونست متفاوت باشه. »
وقتی گولتن خبری که از عزیز در اخبار پخش شده را می بیند گریه می کند و لیوان های توی دستش روی زمین می ریزد. آنیتا هم با دیدن این خبر جا می خورد. گولتن که نمی تواند این حقیقت را باور کند با گریه به سلطان زنگ می زند. سلطان از او می خواهد آرام باشد و اضافه می کند که عزیز هم الان حالش خوب است.
کرم به دیدن سلطان می رود، سلطان با عصبانیت می گوید: «تو بودی فیلمو پخش کردی آره؟ مگه داداشم همیشه هوات رو نداشت؟ » کرم می گوید: «من فقط خواستم چهره ی واقعیش رو نشونتون بدم! » سلطان می گوید: «من و داداشم دیگه کنارت نخواهیم بود. » کرم عصبانی می شود و می گوید: «به خاطر همینه که از عزیز متنفرم! میدونی عزیز با من چیکار کرده؟ عزیز بهم گفت اون کسی که منو بزرگ کرده و بابای خودم میدونستم خانواده ی منو کشته! عزیز واقعی اینه! » و می رود.
آلتان با دسته گلی می رود تا از امینه دلجویی کند اما امینه از او رو برمیگرداند. آلتان خبر خوش این که از این به بعد در شرکت کورکمازر به عنوان مدیر امنیتی شروع به کار کرده را به او می دهد. امینه خیلی خوشحال می شود.
تحسین پیش نجمی می رود. تکین مقابلش می ایستد. تحسین با جدیت رو به نجمی می گوید که در مورد مسئله مهمی باید با او صحبت کند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 140 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 141 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *