خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 149

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 149 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 149

کرم یک روانشناس حرفه ای را آورده تا با روش هیپنوتیزم کمک آلیس بکند بلکه چیزهایی را به خاطر بیاورد. وقتی کرم و جانان وارد خانه می شوند، گولتن از کرم رو برمیگرداند و وقتی کرم دلیلش را می پرسد گولتن می گوید: «کاری که با داداشت کردی درست نبود! بعدا در موردش حرف میزنیم!» جانان با دیدن انیتا و آلیس همه رفتار انها را زیرنظر می گیرد. با این که آلیس کنار آنیتا نشسته، انیتا با ناراحتی می گوید: «پسر دخترم آلیس چرا نمیاد! » آلیس زیر گریه می زند و گولتن برای این که حال او را بهتر کند کنار پیانو می نشاند تا اهنگ بنوازد. آلیس با نواختن اهنگ آرام می گیرد و آنیتا به یک باره می گوید: «دخترم آلیس برگشتی؟ » و کنارش می رود و موهای او را نوازش می کند. جانان به کرم می گوید: «معلومه شوکه بزرگی بهشون وارد شده که هردو میخوان مخفیش کنن. اما اون پیانو یه خاطره مشترک برای هردوئه که کمک بزرگی میتونه بهمون بکنه. » عبدالله به مغازه ی صالح می رود و آلبوم عکسی قدیمی را از کشوی یکی از کمدها بیرون می کشد و با بغض به عکس های قدیمی و کودکی انیتا و آلیس و بولنت خیره می شود. جانان مقابل آلیس می نشیند و از او می خواهد شروع به نواختن مورد علاقه ترین آهنگش بکند و چشم از حرکت دستانش برندارد. بعد هم از آلیس می خواهد چشمانش را ببندد. آلیس هرکاری که او می گوید می کند. جانان در مورد بهترین روز زندگی آلیس می پرسد. آلیس به یک باره به حرف می آید و می گوید: «وقتی پسرم، کرم دنیا اومد. » و لبخند میزند. گولتن زیر گریه می زند و کرم با هیجان و بغض به مادرش خیره می شود. بعد کرم از آلیس می پرسد: « مامان، بابام کجاست؟ » آلیس از حرکت می ایستد و حالش بد می شود. جانان از او می خواهد به نواختن ادامه بدهد و بعد می پرسد: «شوهرتون شمارو یاد چه کلمه هایی میندازه؟ » در حالی که آلیس ناراحت شده و توی حال خودش نیست چند بار تکرار می کند: «پروانه ها، آتیش. فریاد. » جانان وقتی می بیند حال او بد و بدتر می شود او را دوباره به حالت قبلش برمیگرداند. سرپیل پیش فریده می رود و از او برای حل مشکل شرکت کمک می خواهد. فریده می گوید که نمی تواند و سرپیل پرونده را برایش می گذارد و در آخر می گوید: «آقا عزیز گفتن بگم خیلی بهتون احتیاج داره. » فریده لبخند می زند و تصمیمش را می گیرد. او وقتی می بیند گلدانی که مدت ها پیش عزیز به او داده بالاخره جوانه زده، این را نشونه ای در نظر می گیرد و با انرژی زیادی شروع به کار کردن و طرح زدن می کند. کرم سراغ بولنت می رود و از او می پرسد که پدرش زنده است یا نه؟ بولنت می گوید: «تا وقتی تحسین زنده ست هیچی بهت نمیگم! » و این را چند بار تکرار می کند. کرم فورا می گوید: «پروانه ها. اتیش. فریاد. پروانه ها اطراف آتیش فریاد میزنند! » بولنت جا می خورد و هول می کند. و کرم ادامه می دهد: «یا این که نشتی وقتی آتیش مثل پروانه شعله کشیده بود فریاد آدم هارو تماشا کردی؟ » بولنت فورا می گوید: «وقتی اینارو گفتی فقط یاد وقتی افتادم که امپراطور رم به اشک چشم کسی نگاه نکرد و همه رو تو اتیش سوزوند. اما اون یه قهرمان واقعی بود! » وقتی گولتن در مورد حال امروز آلیس به زهرا می گوید، زهرا با غصه بالای سر آلیس که خوابیده می رود و می گوید: «نگو اتیشی که تو دلت بود نهایت به زبونت هم رسید… » کرم به ملاقات تحسین می رود. تحسین با خیال اینکه سلطان به دیدنش آمده با خوشحالی به محل ملاقات می رود اما با دیدن کرم عصبانی می شود و او را لعنت می کند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 149 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 150 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *