خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 150

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 150 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 150

کرم از تحسین می خواهد تا بگوید که پدرش کجاست؟ تحسین می گوید: «وقتی داشتی منو اینجا مینداختی فکر اینجاشو نکردی نه؟ هیچی بهت نمیگم. » کرم می گوید: «اگه بهم کمک کنی همه چیز میتونه تغییر کنه. منم به تو کمک میکنم. » تحسین وسوسه می شود و می گوید: «پدربزرگت بهت گفته بابات زنده ست درسته؟ تو چقدر بی عقلی پسر! بابات معلومه که مرده. حتی میخواست مامانتو هم بکشه که من گرفتم و مخفیش کردم. » کرم خوب به حرف های او گوش می دهد و بعد می گوید: «چرا انقدر تلاش میکنی منو مقابل پدربزرگم قرار بدی؟ » تحسین از کوره در می رود و می گوید: «هرچیو میخوای همونو باور کن! » و می رود.
عزیز و صالح مینیاتور را مقابلشان گذاشته اند و در مورد آن صحبت می کنند. عزیز چیزهایی که قبلا از نقاشی کشف کرده بود را می گوید. صالح از او می خواهد به آسمان هم دقت کند. عزیز متوجه می شود تمثیل زنی آیه ای از قرآن را می خواند. صالح معنای آن آیه را به عزیز می گوید: «آسمان ها و زمین و چیزهایی که میان انها هستن رو در بازه ی زمانی معینی خلق کردیم. اما انهایی که انکار میکنن به هشدارهایی که بهشون داده شد نه گفتن. » عزیز وقتی می فهمد هر سوره ای شماره ای دارد پیشنهاد می دهد تا از طریق حروف ابجد بتوانند رمز ان را پیدا کنند. صالح از او می خواهد که خودش این معنی را پیدا کند و عزیز همانجا مشغول می شود و با کنار هم گذاشتن حروف می فهمد که منظور از آیه خدا بوده. صالح لبخند می زند و می گوید: «به سمت خدا برگرد عزیز.»
فیرات به بازداشتگاه می رود و از زیر در برای یک پیچ گوشتی می فرستد. در حالی که تحسین تمام شب را در اتاقش گریه می کند و به خاطر این که حتی بچه هایش را هم از خودش رنجانده طلب بخشش می کند.
صبح فیرات با دو نفر از ادم های بولنت در زندان صحبت می کند تا نقشه ای برای کشتن تحسین بکشند. وقتی تحسین برای صحبت با گوشی به سمت تلفن می رود، آنها به فیرات می گویند که یک دقیقه فرصت دارد تا او را بکشد.
تحسین به مغازه ی صالح زنگ می زند و وقتی صالح گوشی را برمیدارد، عبدالله هم از راه می رسد. تحسین از صالح می خواهد گوشی را به عبدالله بدهد و وقتی عبدالله گوشی را می گیرد تحسین به آرامی می گوید: «من میخواستم یه چیزی بهت بگم… » که فیرات از راه می رسد و می گوید: «به خاطر خانواده م. » و چندین بار محکم به او ضربه می زند و فرار می کند. تحسین روی زمین می افتد و می گوید: «بگین دخترم سلطان بیاد. من هنوز اونو ندیدم… »
از طرفی فیرات به سمت آدم های بولنت می رود و می گوید: «خب کدومتون قراره جرم منو به عهده بگیره؟ » که یکی از انها به دستور بولنت چاقو را در شکم او فرو می کند و هردو فرار می کنند. بولنت وقتی این خبر خوش را می شنود به خود می گوید: «فیرات تحسین رو کشت و میتونیم بگیم عزیز هم برای انتقام از باباش فیرات رو! اینجوری این دوتا خانواده تا آخر عمر دشمن هم میشن! » و می خندد.
فریده با خوشحالی همراه طرح ها پیش عزیز می رود. عزیز از دیدنش خوشحال می شود و می گوید: «میدونستم تنهام نمیذاری.» همان موقع سلطان با حال و بد چشمان پر از اشک به عزیز نزدیک می شود و به آرامی می گوید: «خبر رسیده که بابام رو کشتن عزیز… » عزیز بغض می کند و ناباورانه به او چشم می دوزد.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 150 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 151 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *