خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 151

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 151 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 151

عزیز با شنیدن این که پدرشان مرده، دستانش را روی سرش می گذارد و ناباورانه به گوشه ای خیره می شود. فریده هم اشک می ریزد و سلطان که حال خوبی ندارد عزیز کمکش می کند تا از اتاق بیرون بروند. کرم با نگرانی به سمت سلطان که حالا ناتوان روی زمین افتاده می رود، عزیز نگاه بدی به کرم می اندازد. سلطان ناگهان با خشم به کرم حمله می کند و می گوید: «تقصیر توئه که بابام مرد. » همان موقع یالچین وارد شرکت می شود. فریده سراغش می رود و یالچین با ناراحتی می گوید که باید با فریده صحبت کند. فریده با نگرانی به او چشم می دوزد. همان موقع فائق شکسته تر از همیشه وارد شرکت می شود و رو به فریده با بغض می گوید: «فیراتم رفت فریده. » سلطان و عزیز با تعجب به او خیره می شوند. یالچین توضیح می دهد: «فیرات تحسین رو کشته و بعدش هم خودش به قتل رسیده. » فریده فریاد می زند و گریه می کند. سلطان که دیگر طاقت ندارد بیهوش می شود و عزیز با ناراحتی او را از شرکت بیرون می برد. کرم در حالی که چشمانش پر از اشک است از انها فاصله می گیرد و لبخند تلخی می زند.
روز تشییع جنازه ی تحسین و فیرات در یک روز است. هردو خانواده جنازه هایشان را روی شانه گذاشته اند و به سمت قبرستان می برند. عزیز پدرش را در قبرستان خانوادگی کنار پدربزرگش خاک می کند. صالح و نجمی متوجه می شوند که قبر فیرات از قبل کنده شده. صالح نگاهی به عبدالله می اندازد و دلیل سر و وضع خاکی ان روزش را می فهمد. کرم از راه می رسد و بیل را از کسی می گیرد تا او هم کمک بکند اما عزیز او را کنار می زند و بیل را از دستش می گیرد.
عبدالله کنار قبر مهمت شفیق که تحسین در آن جعبه ی صالح را پنهان کرده بود می رود و جعبه را پیدا کرده و به صالح برمی گرداند. صالح سر مزار مهمت شفیق شروع به دعا خواندن می کند.
بعد از سه روز، عزیز خودش را در اتاق بالای مغازه ی صالح حبس کرده و فریده هم بدون این که چیزی بخورد در اتلیه نشسته و غصه می خورد. زهرا و امینه که نگران حال او هستند پیش او می روند و از او می خواهند که به خانه برگردد. اما فریده با نفرت و بغض می گوید: «نمیخوام حصیبه رو ببینم. نمیخوام با اون سر و کله بزنم. »
بولنت به شرکت کورکمازر می رود و به اتاق تحسین می رود و پشت میز او می نشیند. وقتی کرم سراغش می رود، بولنت با لبخند می گوید که می خواهد آنجا کمک دستش باشد و کنارش باشد! کرم قبول می کند اما بعد به خود می گوید: «تو جلو چشمم باش که راحت بتونم انتقام کارایی که سرمون اوردیو ازت بگیرم! »
عبدالله مهره ی رهگذر را برمیدارد و به طبقه بالا می رود و آن را به عزیز می دهد. عزیز چشمانش را باز می کند و با دیدن مهره به فکر فرو می رود.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 151 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 152 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *