خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 73

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 73 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 73

عزیز در خانه ای زیبا همراه فریده از خواب بیدار می شود. فریده برایش صبحانه آماده می کند و عزیز از این بابت حس خوشبختی دارد.

تکین به خانه ی فائق می رود و همراه حصیبه، فائق را که به خاطر سکته، محتاج به عصا شده را بیرون می برد تا با با صالح و بقیه بنشیند.

بعد از آن فائق از تکین می خواد تا او را به مغازه اش ببرد. فائق با غصه به در و دیوار انجا خیر می شود.

عزیز در خانه اش مشغول نوشیدن آب خنک است که ناگهان فکر می کند چیزی روی دستانش است و با وحشت شروع به تکان دادن بدنش و لباس هایش می کند.

حصیبه به زندان و ملاقات فیرات می رود و با بغض او را در آغوش میگیرد اما بعد لبخند می زند و می گوید: «فردا آزاد میشی پسرم. اصلا نگران نباش. » و مستقیم به دیدن تحسین می رود و با عصبانیت و حرص می گوید: «تحسین کاری نکن هرچی میدونم رو بگم! تو فراموش کردی اما من خوب یادمه! »

تحسین پوزخند می زند و می گوید: «اگه حرفی بزنی، با پسرت که تو زندونه خداحافظی کن! فردا پسرت صحیح و سالم آزاد میشه! »

حالا شرکت در جای جدیدی است، نهیر انجا را می گرداند و سلطان به عنوان رئیس هئیت مدیره انتخاب شده است.

ناگهان کرم هم از راه می رسد. او هفته ها در بیمارستان با مرگ دسته و پنجه نرم کرده و بعد دوباره سر و کله اش پیدا شده بود!

سلطان با دیدن او خیلی خوشحال می شود و کرم هم می گوید که کلی دلش برایش تنگ شده بود…

تحسین با چشمان پر از اشک به مزار پریهان می رود و دسته گلی روی سنگ قبرش می گذارد و می گوید: «پریهان چرا منو بچه هارو انقدر زود تنها گذاشتی… »

یالچین در تعقیب کسی است که ماشینی که راننده اش دختری جوان است مقابل او می رود. یالچین با دیدن او که همکارش است لبخند می زند و سوار ماشینش می شود.

وقتی آنها به اداره پلیس می رسند، امینه جلوی در آنجا ایستاد و با نگرانی به دایی اش می گوید: «دایی خیلی نگرانتم خیلی وقته خبری ازت نیست. » یالچین قول می دهد شب برای شام پیشش برود.

عبدالله گلدانی را که در مغازه ی یالچین بوده برمیدارد و راه می افتد.

عزیز در ماشینش است که ناگهان کسی مقابل ماشینش می رود. عزیز با ترس و نگرانی ترمز می گیرد اما کسی مقابلش نیست.

ناگهان بین درختان جنگل پسر بچه ای را می بیند و دنبالش می دود. پسر بچه او را به سمت چاهی راهنمایی می کند.

عزیز با دیدن ته چاه می ترسد و عقب می کشد. اما همان موقع چشمانش را وسط خانه اش باز می کند. او گیج و سردرگم شده است.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 73 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 74 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *