خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 75

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 75 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 75

عزیز چشمانش را باز می کند و از کما خارج می شود. دکتر این خبر خوش را به سلطان و فریده و بقیه می دهد.

سلطان و فریده فورا سراغ او می روند و دستان او را می گیرند. عزیز با دیدن سلطان لبخند می زند اما بعد به سمت فریده برمی گردد و سردرگم می پرسد: «شما کی هستین؟ » فریده با چشمان پر از اشک به آرامی دستان او را رها می کند.

به تحسین خبر می رسد که عزیز به هوش آمده و شروع به اشک ریختن می کند. تحسین هم این خبر را به نهیر می دهد و هردو فورا خودشان را به بیمارستان می رسانند.

فیرات همراه کرم به خانه می رود. حصیبه با دیدن پسرش خیلی خوشحال می شود اما همان موقع فائق از دیدن او حالش بد می شود و روی زمین می افتد.

فریده بیمارستان را ترک می کند و به آرامی اشک می ریزد و به سمت خانه می رود… او در پارک کنار خانه می نشیند.

عبدالله هم کنارش می آید و ساعت جیبی عزیز را به او می دهد و می گوید: «خداوند همراه صابرین است… » و از پیش او می رود.

عزیز چیزی از چند ماه اخیر به یاد ندارد. وقتی تحسین و نهیر هم از راه می رسند، عزیز سراغ مادرش را می گیرد. همه سکوت می کنند و همان موقع دکتر وارد اتاق می شود و بحث عوض می شود.

سلطان به خانه می رسد و گلتن را صدا می زند. صدایی از گلتن درنمی آید و سلطان نگرانش می شود تا این که گلتن را در فکر می بیند و کنارش می رود.

سلطان خبر خوش به هوش آمدن عزیز را به او می دهد. گلتن خیلی خوشحال می شود اما وقتی سلطان با ناراحتی می گوید که عزیز فریده را به خاطر ندارد، گلتن هم ناراحت می شود. کرم تمام صحبت های آنها را می شنود.

کرم از آنیتا در مورد سهیلا می پرسد. آنیتا با ساده لوحی می گوید: «سهیلا مامان فریده ست. آلیس سهیلا و فریده رو خیلی دوست داشت. »

کرم می گوید: «مامان من چطور میتونسته فریده رو دوست داشته باشه این که غیر ممکنه! »

آنیتا می گوید: «اون فریده نه. یه فریده ی دیگه. فریده ای که مرده. » کرم کنجکاو می شود بیشتر بداند.

آنیتا می گوید: «فائق و سهیلا خیلی همدیگه رو دوست داشتن. یه تحسین نامی هم بود. تحسین هم گیر داده بود که سهیلا متعلق به منه. » کرم با شنیدن این حرف چشمانش برق میزند.

نصفه شب، فیرات در آشپزخانه است که فریده هم متوجهش می شود و با خوشحالی به سمتش می رود تا در آغوشش بگیرد.

فیرات از او رو برمیگرداند و می گوید: «تازه یاد من افتادی؟ » فریدهه می گوید: «خب اجازه میدادی روزای ملاقات، به ملاقاتت بیام! »

فیرات می گوید: «روزای اول کجا بودی؟ بالا سر عزیزجونت؟ » فریده با ناراحتی می گوید: «مامانم چیزی تعریف نکرد؟ من تو بیمارستان به خاطر زهری که تو بدنم بود بستری بودم. » فیرات باورش ندارد.

فریده از او معذرت می خواهد تا فردا که آرام شد با هم صحبت کنند. اما فیرات که دلش پر است می گوید: «بابام با دیدن من حمله عصبی بهش دست داد. تکین و احمد بردنش بیمارستان چون اونا پسرای بابامن! »

فریده با ناراحتی و نگرانی می پرسد: «بابا بیمارستانه؟ »

فیرات فریاد می زند: «ادای این دخترای معصوم رو درنیار! همه ما به خاطر وجود توئه که اینجوری شدیم. تو نفرین این خونه ای! اگه تو تو کار هرکس دخالت نمیکردی هیچ کدوممون تو این وضعیت نبودیم. تو بودی که عزیز و کرم رو هم وارد این خانواده کردی! همه چیز تقصیر توئه! » فریده با دلی شکسته و چشمان پر از اشک به او خیره می ماند.

صبح سلطان به بیمارستان می رود اما خبری از عزیز نیست. او با نگرانی به فریده هم زنگ می زند و این خبر را به او می دهد. اما عزیز در شرکت جدید است و فریده از پایین او را می بیند.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 75 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 76 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *