خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 260

در این مطلب خلاصه قسمت 260 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 260

چاعتای که قضیه ی منفجر شدن تریلی محموله هایش را فهمیده به ماهسون و یوجل می گوید که در مورد لجباز بودن یاماچ حق با آنها بوده است.

ماهسون چند روز پیش از یوجل پیشنهاد گرفته که به کمک هم در مقابل دشمن مشترکشان یاماچ بجنگند و کار او را تمام کنند. ماهسون با کمی تردید پیشنهاد او را قبول کرده و حالا در خانه ی چاعتای کنار او و یوجل برای شکست دادن یاماچ نقشه می کشد.

چاعتای آن دو را کنار میز کارش می نشاند و نظرها و توصیه هایشان را می خواهد. یوجل به او می گوید که کارها را به آنها بسپارد و چاعتای با تمسخر می خندد و می گوید:« شما کارها رو به خودتون سپردید به این روز افتادید؟ من فقط از شما اطلاعات می خوام وگرنه شما عروسکهای خیمه شب بازی من هستید و باید یه گوشه بشینید و تماشا کنید.»

چاعتای اتفاقات و دردسرهایی که اخیرا از سوی یاماچ برایش ایجاد شده را مرور می کند و پیشنهاد آنها را می خواهد.

ماهسون اسم سلیم را به عنوان راه حل به زبان می آورد و یوجل ادامه می دهد:« درسته. بین کوچوالی ها از همه عاقل تر سلیمه.»

ماهسون می گوید:« عاقل بودنشو نمی دونم اما ترسوشون اونه. زود تحت تاثیر قرار می گیره و قاطی می کنه و اوضاع رو هم به هم می ریزه.»

چاعتای از فاتح می خواهد که شماره ی سلیم را برایش پیدا کند. بعد از بیرون رفتن یوجل و ماهسون از اتاق، فاتح به چاعتای می گوید که یاماچ خانه را زیر نظر گرفته است.

چاعتای می گوید:« بچه ی کنجکاویه. بذارید بمونه و تماشا کنه.» از طرفی یاماچ که در حال دید زدن خانه است، یوجل و ماهسون را کنار هم می بیند و بخاطر اینکه ماهسون را باور کرده و گول دروغهای او را خورده، با لبخند تلخی خود را سرزنش می کند.

سلیم که مدتی است خبر زیادی از پسرش ندارد وارد اتاق آکین می شود و کتاب قصه ی قدیمی ای توجهش را جلب می کند.

سالها پیش یکی از شب هایی که سلیم مست به خانه آمده بود، آکین که پسر بچه ی کوچکی بود آن کتاب قصه را به او داده بود تا برایش قصه بگوید.

سلیم هم به جای خواندن کتاب داستان خودش را برای اکین تعریف کرده بود:« یه بچه ای بود که زیر دریا ها زندگی می کرد و پدرش هیچ وقت دوسش نداشت. هرکاری هم می کرد نمی تونست توجه باباشو جلب کنه. خیلی از خودش می پرسید که چرا باباش دوسش نداره. شاید به این خاطر که ساکت بود. اون بچه رو همیشه مجبور کرده بودن کارهایی که دوست نداره رو بکنه. همیشه از این می ترسید که خانوادش ولش کنن و بفرستنش بره.» این قصه آکین را خیلی ناراحت کرده بود و روی او تاثیر گذاشته بود.

وقتی عایشه وارد اتاق آکین می شود سلیم به او می گوید:« از دستت عصبانی ام. بخاطر کاراجا. دخترت خونه نیست و تو عین ارواح واسه خودت می گردی و سراغی ازش نمی گیری. دخترت یه روز بهم گفت که از دلسوزی کردن برای خودت دست بردار. حالا تو هم از دلسوزی کردن برای خودت دست بکش . یه کاری بکن حتی اگه لازمه اشتباه کن اما بدون که من پشتتم.»

سلیم از آنجا به سالن بوکس آکین می رود تا با او صحبت کند.

آکین رفتار خوب و مودبانه ای با سلیم دارد و از دیدنش خوشحال می شود. سلیم کتاب قصه را روی میز کار او می گذارد و می گوید:« پسر بچه ی اون قصه ای که اون شب برات تعریف کردم تو نبودی پسرم. من بودم. اگه دردت اینه. نمی دونم گفتنش الان تاثیری داره یا نه …اما تو رو کسی نمی فرستاد که بری منو می فرستادن.»

آکین که دیگر نمی تواند جلوی بغضش را بگیرد از اتاق بیرون می رود و زیر گریه می زند و با خوشحالی می گوید:« نمی خواستن منو بیرون کنن.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 260 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 261 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *