خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 269

در این مطلب خلاصه قسمت 269 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 269

یاماچ از وارتولو می پرسد که چگونه از دست چاعتای نجاتش داده اند و وارتولو می گوید که ماهسون کمکش کرده است.

یاماچ متوجه می شود که ماهسون برای جاسوسی کردن با چاعتای همکاری می کرده و تعجب می کند.

چاعتای وقتی می فهد که در گودال برای مرگ یاماچ مراسم تشییع جنازه نگرفته اند به شک می افتد و سراغ یوجل می رود و به او می گوید که اگر در کار ماهسون کلکی بوده باشد هر دو را مجازات خواهد کرد.

یوجل هم از ترس اینکه چاعتای به خانواده اش آسیب بزند سراغ ماهسون می رود. یوجل و افراد چاعتای ماهسون را به شدت کتک می زنند تا اگر کمکی به یاماچ کرده اعتراف کند.

ماهسون انکار می کند. ناگهان چاعتای هم پیش ماهسون می اید و می گوید که از این روشهای وحشیانه برای اعتراف گرفتن بیزار است.

او رو به ماهسون می گوید:« یاماچ زنده ست آقا ماهسون؟ اگه خودتون نمی دونید می تونیم بریم و از مامانتون بپرسیم.»

ماهسون که نمی خواهد مادرش را قاطی این ماجراها کند و از آسیب رسیدن به او می ترسد اعتراف می کند که یاماچ زنده است و آدرس زندان زیرزمینی را به ناچار به آنها می دهد.

یاماچ و وارتولو به جای خوش آب و هوایی رسیده اند و وارتولو در مورد کودکی یاماچ سوال می کند.

یاماچ می گوید که معمولا از خانه بیرون نمی رفته و همیشه سرش با درس و موسیقی گرم بوده است.

او می گوید که برادرهایش هیچ وقت کتکش نزده اند و در محله هم بخاطر اینکه پسر ادریس بوده هیچکس کاری به کارش نداشته و اذیتش نکرده.

وارتولو می گوید:« واسه همینه که اینطوری شدی دیگه. خوش قلب و مهربون تا جایی که همه ی تقصیرها رو همیشه گردن بگیری. من اگه اون موقع ها بودم برات برادری می کردم و یکم کتکت می زدم تا حساب کار دستت بیاد.»

آنها مسافرخانه ای در ارباغ پیدا می کنند و شب را آنجا می گذرانند.

صبح وقتی که یاماچ بیدار می شود وارتولو را در اتاق پیدا نمی کند و از خانه بیرون می زند.

بعد از مدتی گشتن بالاخره وارتولو را می بیند که در پارک با بچه های کوچک فوتبال بازی می کند.

وارتولو از یاماچ می خواهد که به بازی آنها اضافه شود. آنها دو تیم می شوند و در همان ابتدای بازی وارتولو کلک بازی هایش را رو می کند و مدام با خطا کردن روی یاماچ توپش را می گیرد و به حریف گل می زند. یاماچ هم کم کم عصبی می شود و بازی اش را خشن تر می کند.

بچه ها وقتی بازی خطرناک آن دو را می بینند کنار می ایستند و فقط نگاه می کنند.

بعد از مسابقه یاماچ با ناراحتی در گوشه ای می نشیند و بخاطر اینکه فهمیده وارتولو قصد کشتنش را نداشته گله می کند و می گوید که خودش کار را تمام خواهد کرد.

وارتولو داد می زند:« آره خب مردن انواع اقسام داره. می تونی از تفنگ یا طناب دار استفاده کنی فرقی نداره اما حداقل فهمیدی که من تو رو نمی کشم و اصلا همچین کاری نمی کنم.

من گفته بودم انتقامم رو از قاتل بابام می گیرم اما منظورم تو نیستی چون تو حقت نیست که بمیری.»

یاماچ گریه می کند و فریاد می زند:« اما من کردم من اون کارو کردم من قاتل بابامم. ادریس کوچوالی رو من کشتم.

توی بغل من جون داد و خودم به خاک سپردمش. منو تنها نزار. منو مجازات کن وارتولو.»

وارتولو به او نزدیک می شود و کنارش می نشیند و با بغض می گوید:« من چطوری این کارو کنم؟ کسی رو که زن و بچه م رو نجات داده و برای این کار حاضر شده چنین بار سنگینی رو به دوش بکشه و به پدر خودش شلیک کنه رو چطوری بکشم؟

می دونم من آدم بدی هستم ولی اونقدر بدم که همچین چیزی ازم می خوای؟

با خودت می گی هیچ کس نمی تونه چنین کاری کنه ولی این می تونه.»

یاماچ می گوید:« چون تو درکم می کنی ازت خواستم منو بکشی. من دیگه نمی تونم زندگی کنم. نمی تونم تو صورت خانوادم نگاه کنم. نمی تونم دیگه کسی رو بغل کنم. من بابامو کشتم چه فرقی می کنه که چجوری این کارو کرده باشم؟»

وارتولو از جا بلند می شود اشکهایش را پاک می کند و با عصبانیت می گوید:« فرق می کنه. ازت نمی خوام به کاری که کردی افتخار کنی. تو کار بدی کردی اما برای اینکه بتونی کار درستو انجام بدی کار بد رو کردی. تموم شد و رفت.»

آنها با هم به گوشه ای می روند و وارتولو می پرسد که نقشه ی کشتن ادریس کار چه کسانی بوده. یاماچ اسم آذر و یوجل و تمساح و افسون را می آورد. وارتولو می گوید:« تا حالا کدومشونو کشتی؟»

یاماچ کمی مکث می کند و بعد می گوید:« هیچ کدوم رو. خواستم زنده بمونن تا عذابی که من می کشم رو بکشن. خانواده شون رو از دست بدن و اونا رو به دست خودشون نابود کنن. چون زندگی کردن با عذاب بدتر از مرگه.»

وارتولو به حماقت او می خندد و می گوید:« فقط تویی که اینجوری فکر می کنی. برای اونا قضیه فرق داره. واسه آدمایی مثل اونا بدترین چیز مرگه. چون رحم ندارن. نباید بهشون رحم می کردی.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 269 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 270 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *