خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 293

در این مطلب خلاصه قسمت 293 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 293

با رو شدن فیلم کشته شدن ادریس، خانه ی کوچوالی ها در غم و ماتم فرو می رود و سکوت سرسام آوری همه جا را فرا می گیرد.

همه در خانه پخش و پلا می شوند و هر کس غم و غصه اش را به گونه ای نشان می دهد. جومالی دستش را با چاقو زخمی می کند و آکین طبق معمول نفس کم می آورد.

اما سلیم سازش را به دست می گیرد و آواز غم انگیز و گوش نوازش فضای سنگین خانه را پر می کند.

جومالی وقتی می فهمد که کاراجا فرار کرده است همه ی اهل خانه را دوباره در نشیمن جمع می کند تا تکلیفشان را روشن کند.

او قدم زنان زیر لب غر می زند و همه را سرزنش می کند که چرا حواسشان به کاراجا نبوده است؟

وقتی جلاسون به خواست جومالی به خانه می آید، جومالی سر او فریاد می زند و می گوید:« تو کدوم گوری هستی؟ مگه تو همون آدمی نیستی که قراره با کاراجا ازدواج کنه؟ دختره رو فراری دادن تو از هیچی خبر نداری. باید بری و برش گردونی.» او با جدیت ادامه می دهد:« لازم باشه برو و کل گودالو جمع کن و اون دختر رو به این خونه برگردون.»

در همین موقع وارتولو که از ریاست جومالی خیلی زود به ستوه آمده می گوید:« می گم حالا که یاماچ تو بیمارستانه و تازه به هوش اومده یه جنگ تازه رو شروع نکنیم. نه؟»

جومالی در جواب می گوید:« اینجا کسی به تو حق نظر دادن نداد. تو حرف نزن. در ضمن اگه یاماچ بیمارستانه و حتی اگه هفت طبقه زیر زمینه این دیگه به ما ارتباطی نداره.»

وارتولو با خشم قدمی به طرف جومالی برمی دارد و جومالی هم بی معطلی به سمت او می رود اما با وساطت جلاسون و سعادت هر دو آرام می شوند و ماجرا در حد بگو مگو باقی می ماند.

وقتی جلاسون می خواهد برای اجرای دستور جومالی از نشیمن خارج شود، سلطان بازوی او را می گیرد و درمورد کاراجا رو به جومالی می گوید:« اون انتخابشو کرد. از این به بعد به خدا نزدیک و از ما دور باشه.»

از طرفی عده ی ناشناسی یاماچ را از بیمارستان می دزدند و نهیر این خبر را به داملا می رساند.

داملا هراسان به نشیمن خانه می آید و می گوید:« یاماچ تو بیمارستان نیست.» وارتولو با نگرانی رو به بقیه می گوید:« ندزدیده باشن یاماچو.» همه خود را به بی خیالی می زنند و وارتولو به تنهایی از خانه خارج می شود. جومالی هم که از حرف سلطان خیلی حرصش گرفته بود در واکنش به این خبر رو به مادرش می گوید:« هر کی دزدیدتش خیرش رو ببینه. از ما دور و به خدا نزدیک باشه.»

مرتضی که در انجام ماموریتش ناموفق بوده به آریک خبر می دهد که عده ای یاماچ را دزدیده اند.

وقتی آریک می خواهد بیرون برود و سر و گوشی آب دهد، مادرش اولگا از راه می رسد تا با او حرف بزند.

برخلاف چنگیز به نظر می رسد که اولگا رابطه ی صمیمانه ای با پسرش دارد و به او می گوید:« اگه به هم کمک نکنیم موفق نمی شیم. نباید میدون رو برای ثریا خالی بذاریم. رفتن داداشت هم کارها رو سخت کرد.»

اما آریک احساس می کند که برای چنگیز اهمیتی ندارد و با کوچکترین اشتباهی کنار گذاشته خواهد شد. اولگا می گوید:« گول باباتو نخور. اون همه رو فریب می ده. یه کاری می کنه که فکر کنی مهم نیستی. اما اگه تو نباشی به کی می خواد تکیه کنه؟ به اگدای یا به گولکان؟؟ اونا فقط تزیینی هستن. قدرت اصلی شماهایید. تو و داداشت.»

آریک تحت تاثیر این حرفها به فکر فرو می رود.

وارتولو که نمی داند چگونه باید به تنهایی دنبال یاماچ بگردد از سلیم کمک می خواهد و به او می گوید:« جومالی داره اشتباه می کنه. اونطور که فکر می کنی نیست.»

این حرف وارتولو نشان می دهد که او از همه چیز خبر داشته و این موضوع سلیم را دلخور و ناراحت میکند. وارتولو ادامه می دهد:« یاماچ خیلی عذاب کشید. اون قضیه رو به خودشم نمی تونست بگه.»

سلیم با طعنه می گوید:« خوبه دیگه. به عنوان برادر بزرگترش تو رو قبول داشته و حرفشو بهت زده. پس معلومه خیلی هم سخت نبوده.»

او هیچ کمکی به وارتولو نمی کند.

مرد اسباب بازی فروش فیلم دوربین مداربسته ی مغازه اش را به ماهسون نشان می دهد و از اینکه بچه های هشت، نه ساله مغازه اش را به هم ریخته اند و به راحتی در گودال می چرخند گله می کند. ماهسون با دیدن تصویر آن بچه ها که سر تا پا سیاه پوشیده اند و شبیه بره های سیاهند تعجب می کند.

یاماچ چشمانش را در بیمارستان ویژه ی چنگیز اردنت باز می کند و یک گروه حرفه ای از دکترها و پرستارها را بالای سرش می بیند.

چنگیز به او می گوید:« دکترای من دو هفته ای خوبت می کنن. بعدش خیلی کارای خوبی با هم می کنیم.» یاماچ حرفی برای گفتن ندارد و دوباره به خواب می رود.

آریک خودش را به آنجا می رساند تا با پدرش صحبت کند.

او چنگیز را بخاطر انتخاب یاماچ سوال پیچ می کند و چنگیز از این کار او خوشش نمی آید و به پسرش گوشزد می کند که حد و حدودش را بداند.

آریک با اعتماد به نفس می گوید:« با اینکه تو به من یه شانس دادی اما خودتم بهم نیاز داری. اگه من نباشم کارها رو به کی می سپاری؟ اگدای می یاد مدیریت اجرایی رو ول می کنه و کارهای منو انجام می ده؟

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 293 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 294 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *