خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 409

در این مطلب خلاصه قسمت 409 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 409

شهرام که از بازی موش و گربه ی یاماچ و تله های او کلافه شده یک روز به عمو جومالی می گوید:« کسی که شکار بره خودش شکار می شه. امروز من این کارو تموم می کنم.» او از خانه بیرون می رود و عمو جومالی از لحن مصمم شهرام خوشحال می شود. وارتولو حالش خوب شده و با یاماچ و جومالی و متین و مدد همراه می شود تا در کشاندن افراد شهرام به جنگل و تار و مار کردن انها نقشی داشته باشد. انها با پرتاب کردن سنگی به نگهبانها ی کارخانه توجه انها را جلب می کنند و انها را دنبال خودشان به جنگل می کشانند و کمین می کنند. برخلاف انتظارشان تعداد موتورسوارهای شهرام خیلی زیاد است و اینبار خود کوچوالی ها که در تله ی شهرام افتاده اند به جای تیراندازی مجبور به فرار می شوند و شروع به دویدن به طرف جاده می کنند. انها در جاده با کامیونی مواجه می شوند و به سرعت خود را در ان می اندازند و موفق به فرار می شوند. حتی خبر فرار انها هم شهرام و عمو جومالی را خوشحال می کند. عمو جومالی در محله خطاب به مردم فریاد می زند:« کوچوالی هاتون دیگه برنمی گردن. همین امروز عین موش رفتن و تو سوراخ هاشون قایم شدن.» افراد شهرام مخفیگاه کوچوالی ها را پیدا کرده اند و در نبود مردان به انجا هم حمله می کنند. اکین با افراد شهرام درگیر می شود اما به تنهایی نمی تواند از پس انها بربیاید و داملا و افسون و حتی سلطان هم اسلحه به دست می گیرند و در این بزن بزن شرکت می کنند. وقتی که دیگر شلیکی از طرف افراد شهرام به گوش نمی رسد، اکین و زنها از خانه بیرون می ایند. اکین از زنها می خواهد که بچه ها را سوار ماشین کنند و انجا را ترک کنند تا او هم پشت سرشان بیاید. اکین با یکی از اخرین ادمهای شهرام درگیر می شود و با وجود اینکه او را می کشد خودش هم با ضربه ای بی هوش می شود و اخرین تصویری که می بیند اسیر شدن زنها به دست دشمنان است. کوچوالی ها به خانه می رسند و وقتی اکین به هوش می اید با ترس و دلهره به انها می گوید که افراد شهرام زنها را با خود برده اند. جومالی و وارتولو شروع به بگو مگو کردن با هم می کنند و در این مدت یاماچ انجا را ترک می کند. یاماچ به محله می رود و جلوی قهوه خانه به شهرام می گوید:« اومدم خودمو تسلیم کنم. زنها رو ول کنید و منو به جاشون بگیرید.» مکه که این صحنه را دیده خبر را به جومالی می دهد. وارتولو و جومالی و متین و مدد و اکین سوار ماشین می شوند تا دنبال یاماچ بروند و او را نجات دهند اما در بین راه سعادت با انها تماس می گیرد و می گوید که حالشان خوب است و به یکی از خانه های مادربزرگ افسون رفته اند. در واقع انها بعد از بی هوش شدن اکین، با نقشه ی زیرکانه ای ادمهای شهرام را کشته و فرار کرده اند. وارتولو و بقیه بخاطر اینکه یاماچ خودش را بیهوده تسلیم کرده تاسف می خورند. شهرام یاماچ را به خانه ی ادریس، پیش عمو جومالی می برد و عمو جومالی یاماچ را به دست شهرام می سپارد تا خود او شخصا یاماچ را بکشد. شهرام می گوید:« یه چیزایی واسه یاماچ در نظر دارم. یه چیزای ابکی و استخری.» عمو هم به شهرام می گوید که فرید در مکانش را به روی او باز خواهد کرد. شهرام یاماچ را می برد و علیچو که حرفهای انها را شنیده در کاغذی به فرید و استخرش اشاره می کند و کاغذ را پنهانی به مکه می رساند. مکه هم چیزهایی که روی کاغذ نوشته شده را برای جومالی می خواند و وارتولو با شنیدن ان می گوید:« من اون استخرو می شناسم.» کوچوالی ها به سمت ادرسی که وارتولو می دهد حرکت می کنند. سحر به خواست عمو لیوانی مشروب برای او می برد و ابتدا خودش ان را مزه می کند. او که سم ضعیفی به مشروب اضافه کرده بعد از اینکه از اتاق عمو خارج می شود کمی حالت تهوع دارد. اما عمو که تمام مشروب را سر می کشد از هوش می رود و روی زمین می افتد. در همین موقع عایشه که قبلا هنگام خارج شدن از مخفی گاه به یاماچ گفته بود که می خواهد انتقام دخترش را از عمو بگیرد و این کار را به کاراجا بدهکار است، از پشت سیم خاردارهای سوراخ باغ وارد خانه ی ادریس می شود و سر وقت عمو می رود و با چند سیلی او را هشیار می کند. عمو جومالی نمی تواند تکان بخورد و عایشه دستانش را دور گلوی او حلقه می کند و درحالی که ان را با تمام قدرت فشار می دهد فریاد می زند:« تو دختر منو اینجوری کشته بودی اره؟ خفه ش کردی نه؟» بعد از مدت کوتاهی چشمان عمو بسته می شود وعایشه گلوی او را رها می کند. از طرفی چون مهلت دو هفته ای عمو به پایان رسیده افراد محله کم کم اسباب و اثاثیه شان را جمع می کنند. شهرام یاماچ را کنار استخر به صندلی بسته و کنار او قدم زنان می گوید:« بابای منو جلوی چشام کشتن. پوستشو کندن و روش نمک پاشیدن و گذاشتنش جلوی افتاب. من مرگهای زیادی رو دیدم. همه فکر می کنن بدترین مرگ اتیش گرفتنه اما من فهمیدم که بدترین مرگ غرق شدنه. سوختن خیلی سریع اتفاق می افته و بعد چند ثانیه طرف هوشیاریشو از دست می ده. اما غرق شدن فرق داره، تمام مدت هوشیاری و امیدواری که الان بیای بیرون و یه نفس عمیق بکشی. امان از دست اون امید…» یاماچ که ثنا را به یاد اورده بغض می کند و حرفی برای گفتن ندارد. شهرام که بدترین مرگی را که بلد است برای یاماچ انتخاب کرده با لگدی او را به استخر می اندازد و همراه افرادش انجا را ترک می کند.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *