خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 411

در این مطلب خلاصه قسمت 411 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 411

شهرام با افرادش به انباری که یاماچ ادرسش را فرستاده می رود. یاماچ به حضور همراهان شهرام اعتراض می کند اما شهرام می گوید:« اینا فقط نظاره گرن. دلم نیومد این نمایشو نبینن.» یاماچ که تک و تنها در انطرف انبار ایستاده تابوتی را باز می کند و نشان شهرام می دهد و می گوید:« امروز یکی از ما دو نفر توی این می خوابه.» او و شهرام با دست خالی به سمت هم هجوم می برند و کتک کاری می کنند. شهرام که در حرکات رزمی اش فرز و چابک است، برتری اش را زود نشان می دهد و یاماچ را حسابی کتک می زند. وقتی یاماچ روی زمین می افتد، شهرام به طرف افرادش که برایش دست می زنند می رود و گلویی تازه می کند. یاماچ که نمی خواهد زود تسلیم شود اهنگ مورد علاقه اش را پخش می کند و با انرژی بیشتر از جا بلند می شود. او و شهرام بار دیگر با هم درگیر می شوند و یاماچ که قهرمان همیشگی رانت های دوم است در حین رقصیدن شهرام را کتک می زند و جلوی چشمان افراد شهرام گردن او را محکم بین بازوهایش می گیرد تا همانجا خفه اش کند. اما افراد شهرام بیکار نمی ایستند و اسلحه هایشان را به سمت یاماچ می گیرند و او به ناچار شهرام را رها می کند. شهرام نفس زنان کنار افرادش می ایستد و اسلحه ای برمی دارد تا کار یاماچ را تمام کند. یاماچ دستانش را بالا می گیرد، دو سه قدم عقب می رود و در تابوتی که از قبل اماده کرده می خوابد. همزمان، برقها قطع می شوند و شلیک شهرام و افرادش به طرف یاماچ که دیگر داخل تابوت خوابیده و در امان است به در و دیوار می خورد. بعد از روشن شدن دوباره ی انبار، یاماچ با اسلحه ای از تابوت خارج می شود و جومالی و وارتولو و اکین که هرکدام در گوشه ای پنهان شده بودند به سمت شهرام و افرادش تیراندازی می کنند و همه ی ان ها را در چشم به هم زدنی می کشند.
اهالی محله که طبق دستور عمو جومالی فرصتشان به پایان رسیده اسباب و اثاثیه شان را جمع می کنند و اماده ی رفتن می شوند. وقتی که ماشین انها به کوچه ی انتهایی محله می رسد، خانواده ی کوچوالی از راه می رسند و رو به روی انها می ایستند. سلطان رو به اهالی محله می گوید:« گودالمون رو نجات بدیم؟» مردم با لبخندی جواب او را می دهند.
کوچوالی ها همراه اهالی گودال به در خانه ی ادریس می روند، عمو جومالی هراسان از خانه خارج می شود و یاماچ به او می گوید:« دیگه کسی رو نداری. گودال واسه تو جایی نداره. مودبانه برو.» عمو جومالی زیر نگاه پر از خشم اهالی محله و نفرینهای انها همراه دو نفر از ادمهایش سوار ماشین می شود و گودال را ترک می کند. خارج از گودال، وارتولو در مسیر جنگلی منتظر رسیدن ماشین عمو جومالی است. وارتولو در حال تعقیب کردن ماشین عموجومالی و شلیک به ان، پیش خود میگوید:« تو زندگی خودت تصمیم می گیری که چجور ادمی باشی. فقط یه زندگی نداری چندین زندگی داری. و حداقل یکی از اون زندگی ها رو دیگران به گند کشیدن. انتقام گرفتن از کسایی که یه بار زندگیتو خراب کردن و تو رو کشتن اسونه.» وارتولو سد راه ماشین عمو می شود و ماشین جومالی و یاماچ و اکین هم از راه می رسد. انها ادمهای عمو را می کشند و تیری به دست او شلیک می کنند. عمو به طرف جنگل فرار می کند و هنوز زیاد ندویده که وارتولو را مقابلش می بیند. وارتولو می گوید:« از دلتنگی و علاقه ی من به بابام سواستفاده کردی. من بارها به تو نیمه ی بابام گفتم و دستت رو بوسیدم اما تو گولم زدی. ولی بدترین اشتباه زندگیتو کردی چون وقتی کسی منو گول می زنه اون پسر مودب صالح می ره و جاشو به وارتولو سعدالدین می ده. چشمای وارتولو جز انتقام چیزی نمی بینه.» او چند قدم به عمو نزدیک می شود و عمو جومالی بار دیگر با سرگردانی به سمت دیگری می دود و این بار با جومالی رو به رو می شود. جومالی با ارامش می گوید:« می دونی چرا اسم منو بابام جومالی گذاشت؟ چون می گفت جومالی برادر بزرگش بوده که خیلی جونمرد بوده و از خانواده اش محافظت می کرده. منم با خودم می گفتم اسم ادم مهمی روته باید مراقب رفتارت باشی جومالی.» عمو از جومالی دور می شود و جومالی فریاد می زند:« تو اسم خودتو لکه دار کردی. اسم منو هم لکه دار کردی. خدا لعنتت کنه.» عمو جومالی وقتی چشمش به اکین می افتد بار دیگر مسیرش را کج می کند. اکین می گوید:« تو خواهر و مادر منو کشتی اما منو فراموش کردی. خیلی اشتباه کردی که منو فراموش کردی.» عموجومالی که انگار راه فراری ندارد و گیج و سردرگم شده اینبار با یاماچ که با نفرت نگاه ش می کند رو به رو می شود. یاماچ در حالی که به سمت او حرکت می کند و او را عقب می راند می گوید:« خانواده همه چیزه. اگه خانواده نباشه تو هم نیستی. اونا دستها و پاهای توعن. خانوادت از تو محافظت می کنن و تو هم از اونا محافظت می کنی.» عمو جومالی خود را در محاصره ی وارتولو و جومالی و یاماچ که هر لحظه به او نزدیک تر می شوند می بیند و می گوید:« التماستون می کنم منو نکشید.» او همانطور که از ترس به عقب می رود توی گودالی که از پیش برایش کنده اند می افتد. اکین بی توجه به التماسهای عمو جومالی روی او سنگر قبری می اندازد که رویش نوشته شده:« من لیاقت فامیلیم رو ندارم.» یاماچ و جومالی روی عمو خاک می ریزند و او یک ریز انها را لعنت می کند. وارتولو و اکین که حوصله ی فحشهای او را ندارند چند گلوله به عمو شلیک می کنند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 411 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 412 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *