خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۳۳ + زیرنویس و دوبله

در بیمارستان، دکتر پیش باریش و نهال آمده و میگوید که وضعیت ساواش فعلا بهتر است، اما تا زمانی که قلبی برای او پیدا نشود، باید رعایت حال او را بکنند. نهال از اینکه باریش باعث شد به پسرش شوک وارد شده و حال او بد شود، عصبی شده و با باریش بحث میکند. او زیر گریه می زند و با عجز میگوید :«تو قول داده بودی.» باریش سعی میکند نهال را آرام کند. او روزی را به یاد می آرود که نهال پیش او آمده و در مورد پسرش صحبت کرده بود. نهال در مورد بیماری ساواش، و اینکه همیشه پیگیری پدرش را می‌کرده به باریش میگوید. او از باریش خواست که فکر فیلیز را از سرش بیرون کند تا او را به ساواش به عنوان پدرش معرفی کند، زیرا ساواش تحمل اینکه بخواهد پدرش او را رها کند ندارد. باریش چنین چیزی را قبول نمیکند، اما نهال در ازایش پیشنهاد آزاد کردن فیلیز در مقابل زندگی پسرش را میدهد. باریش قبول کرده و قول میدهد که ساواش را ترک نکند و برای او پدری کند.
فیلیز پیش سلیم می رود. او بخاطر رفتار سلیم متعجب است. سلیم اعتراف میکند که ناخواسته عاشق فیلیز شده و چون متوجه است که او چنین حسی به سلیم ندارد، از او فاصله گرفته. فیلیز ابتدا در سکوت خداحافظی کرده و می رود، اما دوباره پیش سلیم برمیگردد، و به او میگوید :«من عاشق باریشم. اما انتظاری در این مورد ندارم. دیگه هم نمیتونیم با هم باشیم. اما نمیتونم عشق اونو از دلم بیرون کنم. تو دل من جا برای عشق کس دیگه ای نیست. اما اگه بود دلم میخواست اون تو باشی. اما حق ندارم تو رو دنبال خودم بکشونم. خواستم بدونی که چقدر واست ارزش قائلم.»
در بیمارستان، ساواش را به بخش منتقل می‌کنند. او بیحال است اما با این حال نمیخواهد بخوابد، زیرا میترسد باریش برود. باریش او را بغل کرده و قول میدهد که از پیشش نمی رود. او یاد روزی می افتد که اولین بار ساواش را در بیمارستان بستری دیده بود و ساواش از اینکه پدرش را دیده بود خیلی خوشحال بود. او از باریش قول گرفته بود که هیچوقت ترکش نکند. باریش با یادآوری این مسأله گریه اش میگیرد و بخاطر وضعیت پسرش حالش بد می شود. او با توفان تماس میگیرد و میخواهد او را ببیند. آنها با یکدیگر قرار میگذارند.
در دانشگاه، رحمت دنبال درین میگردد. او از دنیز سراغ درین را میگیرد، اما دنیز جای او را نمی‌گوید. رحمت از طریق بلندگو درین را به آموزش میخواند تا به این وسیله او را پیدا کند. درین از کتابخانه بیرون می آید. رحمت میخواهد با او صحبت کند اما درین به او گوش نمی‌دهد. رحمت به اصرار او را راضی میکند تا به حرفهایش گوش دهد. او درین را به گوشه ای برده و ماجرای مشکلات خانوادگی و زندان رفتن فیلیز و مشکلات مالی را که به خاطر آن مجبور به کار شده را برای درین تعریف میکند، و میگوید که فیلیز فکر میکند او دانشجو است زیرا این مسأله خیلی برای او مهم است. درین با شنیدن این حرفها از اینکه چرا رحمت پیگیر درس خواندن نشده قانع می شود.
توفان از کافه بیرون آمده و به سمت پارکی که با باریش قرار گذاشته بود می رود. چیچک و جمیل او را تعقیب میکنند. آنها ابتدا فکر میکنند او با زنی قرار دارد ، اما با دیدن باریش شوکه می شوند. چیچک از اینکه توفان با به اصطلاح دشمنشان قرار ‌میگذارد عصبانی می شود. او و جمیل کمی بعد به خانه برمیگردند‌. دوست مدرسه کیراز با راننده اش دم خانه آنها می آید تا سراغ کیراز را بگیرد. او میگوید که کیراز به مدرسه نرفته است. چیچک که خودش آنها را صبح به مدرسه برده بود متعجب شده و استرس میگیرد. دوست کیراز از دیدن خانه آنها شوکه می شود و می رود. چیچک از استرس شروع به جیغ و داد میکند. کمی بعد، بچه ها همگی به خانه می آیند و خیال چیچک راحت می شود.
باریش، با توفان درد و دل میکند. او ماجرای بیماری پسرش و همچنین علاقه اش به فیلیز را به توفان میگوید. او نمی‌تواند از فیلیز دست بکشد اما نگران وضعیت زندگی پسرش نیز هست. توفان از او میخواهد بخاطر پسرش، سعی کند از فیلیز فاصله بگیرد و بگذارد او خوشبخت شود.
هم‌زمان، نهال به آتلیه می رود و میخواهد با فیلیز صحبت کند. فیلیز ابتدا از دست او عصبانی است و نمیخواهد حرفهای او را گوش کند، اما نهال با بغض، ماجرای بیماری پسرش را میگوید و از او میخواهد بخاطر ساواش، از باریش فاصله بگیرد. فیلیز خیلی ناراحت شده و حرف او را قبول میکند.
او وقتی به خانه می رود، چیچک برایش در مورد ارتباط توفان و باریش میگوید. فیلیز اهمیتی به این قضیه نمی‌دهد و خودش را دخیل نمی‌داند.
توفان با کادویی که برای تولای خریده بود به خانه می رود. او به تولای ابراز علاقه میکند، اما تولای باز هم نمیخواهد او را ببیند. او از توفان میخواهد که از خانه برود. توفان با ناراحتی قبول کرده و بیرون می آید. فیلیز توفان را میبیند و هر دو روی پله ها می نشینند و در مورد مشکل باریش و بیماری پسرش صحبت میکنند. فیلیز میگوید که بخاطر پسرش ساواش مجبور است از باریش فاصله بگیرد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *