خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۳۹ + زیرنویس و دوبله

در دانشگاه قرار است اسامی برندگان مسابقه بورسیه را اعلام کنند. درین و دنیز در سالن هستند. درین منتظر رحمت است اما او نیامده است. دنیز اهمیتی به نگرانی درین نمی‌دهد. وقتی اسم برنده اعلام می شود، درین از اینکه اسم رحمت در نیامده ناراحت شده و به درین میگوید:«مگه قول ندادی رحمت رو قانع می‌کنی که شرکت کنه؟» دنیز میگوید :«شرکت کرد، برای پروژه کسی که اسمش درومد». سپس از سالن بیرون می آید. رحمت دنیز را میبیند و جلوی او را میگیرد تا صحبت کند، اما دنیز همچنان از او ناراحت و عصبی است. رحمت از دست او کلافه می شود و با یکدیگر بحث میکنند.
فیلیز و سلیم به بیرون می روند. سلیم به فیلیز پیشنهاد می‌دهد که محل آتلیه را عوض کند، زیرا او صلاح نمی‌داند که کنار باریش باشد. فیلیز قبول نمیکند و میگوید که از پس هزینه ها بر نمی آید. سلیم میخواهد خودش مغازه را اجاره کند، اما فیلیز باز هم چنین چیزی را قبول نمیکند. سلیم همچنین در مورد سفر فکری به سوییس، و تهیه خانه برای زینب و همچنین وضعیت مادرش صحبت میکند. فیلیز از حرفهای او سر در نمی آورد. سلیم به او توضیح میدهد که کل خانواده به دفتر او آمده بودند و هر کدام خواسته ای داشتند. فیلیز از دست آنها عصبانی می شود.
باریش و توفان به خانه باریش در محله می روند. باریش اعصابش از فیلیز، بخاطر دوستی او با سلیم به هم ریخته است و با توفان در این باره حرف می زند. توفان نیز بخاطر اینکه تولای او را بیرون کرده و درخواست طلاق دارد ناراحت است. باریش کلید خانه را به توفان میدهد تا دیگر در قهوه خانه نخوابد.
شب در خانه، جمیل در حال نوشتن شعری برای چیچک است. او شعر را در نامه ای نوشته و به بهانه ای دم خانه فیلیز می رود.او چیچک را دم در صدا زده و به بهانه احوالپرسی، نامه را داخل جیب کت چیچک می گذارد. فیلیز در خانه بخاطر اینکه همه به دفتر سلیم رفته اند، آنها را دعوا میکند. فیکو و کیراز به فکری که همچنان پیگیر ملک است، در مورد اینکه از او خبر گرفته اند و فهمیده اند که او در بستر مرگ است میگویند. فکری ناراحت شده و شب بیرون می رود. او شب پیش جوجو، دوست کارتن خواب خود می رود و آنجا می‌خوابد.
صبح، زنی به دنبال فکری می آید. جوجو فکری را بیدار میکند. آن زن مادر ملک است. او به فکری خبر میدهد که ملک مرده است.فکری خیلی ناراحت می شود. مادر او میگوید :«قبلا فکر میکردم اگه ببینمت می‌کشمت. ولی وقتی ملک مرد به این فکر کردم این مرد کی بود که ملک رو شاد میکرد. حالا اومدم تا ازش تعریف کنی روزای آخرش چطوری زندگی کرد». او به فکری مشروب نیز میدهد. فکری به وجد آمده و با مادر ملک به جاهایی می رود که با ملک خاطره داشته و برای او از خاطرات ملک تعریف میکند.
فیلیز به آتلیه می رود. او دستش را در کتش کرده و نامه شعر را میبیند. وقتی آن را میخواند فکر میکند که نامه را باریش نوشته و در جیب او گذاشته. او با عصبانیت به مطب رفته و با باریش دعوا میکند.باریش میگوید که کار او نیست. سلیم به آتیله می آید و حرفهای چیچک در مورد نامه را میشنود. او با تصور اینکه نامه را باریش نوشته، عصبانی شده، از آتیله بیرون می آید و با دوستش تماس میگیرد، و از او میخواهد که کاری کند تا باریش به دردسر افتاده و از آن مطب بیرون بیاید.
مادر ملک بعد از اینکه فکری را کاملا مست میکند، او را به گوشه ای برده و می اندازد و او را ترک میکند. جوجو دنبال فکری می رود و او را جمع و جور میکند.
در دانشگاه، رحمت از دیگران می شوند که برنده جایزه بورسیه رشته ریاضی پیدا نشده و فهمیده اند که او وجود خارجی ندارد. رحمت متوجه قضیه می شود و با عصبانیت دنبال دنیز می رود. او از اینکه دنیز او را بازی داده و باعث شده که در مسابقه شرکت کند با او دعوا میکند و پولی که بابت این کار از دنیز گرفته بود را روی او پرت میکند. او با درین نیز بخاطر اینکه باعث این قضیه بوده دعوا میکند و آنجا را ترک میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *