خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۶۳ + زیرنویس و دوبله

QJQQBObfQbU
فیلیز و آقا کرم در لابی هتل نشسته و در مورد قراردادی که آقا کرم قرار است با هتل ببندد صحبت میکنند. فیلیز از دست او عصبی است و میخواهد هرچه زودتر صحبت با او را تمام کند. آقا کرم پیشنهاد می‌دهد که فردا صبح با همدیگر صبحانه خورده و در مورد قرارداد بیشتر صحبت کنند تا نتیجه بگیرند. فیلیز بخاطر هتل و نگاه مرال خانم مجبور است حرف آقا کرم را قبول کند. فیلیز قبل از خانه رفتن، ابتدا به خانه فکری رفته تا به بچه ها سر بزند. آنها به فیلیز چیزی در مورد دزدی حکمت نگفته و قضیه را از او پنهان میکنند.
هنگامی که فیلیز به خانه می رود، باریش که هنوز دلش آرام نگرفته، پنهانی گوشی او را برمیدارد و به آقا کرم پیام داده و با او در کارگاهی خلوت قرار میگذارد. او به بهانه نان خریدن از خانه بیرون می رود. آقا کرم نیز با خوشحالی از گرفتن سوژه، به سمت آدرس می رود. باریش وقتی کرم را میبیند، از پشت سر او به او ضربه زده و چشمهای او را بسته و دست و پای او را به صندلی می بندد و بعد از کتک زدن او، او را تهدید میکند که دیگر به هیچ وجه نباید فیلیز را ببیند. کرم که حسابی شوکه شده قبول میکند. باریش بدون باز کردن کرم از آنجا می رود. او در خانه، تار موی خودش و مروه را پنهانی‌ به فیلیز می‌دهد و از او میخواهد که آنها را برای انجام تست به آزمایشگاه ببرد.
آخر شب، پدر بچه دزدیده شده که فردی سابقه دار و خلافکار است، با عصبانیت دم خانه فکری آمده و سراغ حکمت و بچه را میگیرد.او عصمو را بغل کرده و میخواهد به زور ببرد، اما همگی جلوی او را میگیرند و به سختی او را از محله بیرون میکنند.
صبح فیلیز میخواهد به قهوه خانه برود تا با حکمت صحبت کند، اما رحمت او را سر راه میبیند و به بهانه ای جلوی او را میگیرد.
حکمت در خیابان ها آواره و سرگردان شده است. او به فروشگاهی می رود تا برای بچه شیر و پوشک بگیرد، اما بخاطر نداشتن پول با فروشنده دعوایش شده، و بعد از به هم ریختن مغازه از آنجا فرار میکند. فروشنده با پلیس تماس گرفته و شماره ماشین حکمت را اعلام میکند.
فکری و خاتون در لابلای آشغال های داخل ماشین، بعد از ساعت ها گشتن کار ویزیتی پیدا کرده ‌و تماس می‌گیرند. دکتری جواب داده و با خوشرویی با فکری صحبت میکند. فکری سراغ پولش را میگیرد. آن مرد به او میگوید که فردا دنبالش آمده تا معجزه پول های فکری را نشان دهد. فکری و خاتون خوشحال می شوند.
رحمت و چیچک به کلانتری می روند تا خبری از حکمت به دست بیاورند. آنها متوجه می شوند که حکمت و ماشینش شناسایی شده اند و به همراه جمیل و کادر کلانتری به دنبال حکمت می روند.
مروه در خانه نهال سعی دارد طبق خواسته باریش، تمامی مسائل زندگی و کارهای نهال را زیر نظر داشته باید و به باریش گزارش دهد. او با چرب زبانی و تعریف از نهال سعی دارد اعتماد او را جلب کند تا نهال نیز با او درد و دل کند.
چند کارگر به کارگاه آمده و وقتی آقا کرم را در آن وضعیت می‌بینند او را آزاد می کنند. آقا کرم که حالش خیلی بد است با عصبانیت با نهال تماس گرفته و میگوید که دیگر برای او کاری نمی‌کند و به هتل نیز نخواهد رفت. نهال از برخورد او شوکه می شود.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *