خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۹۲ + زیرنویس و دوبله

در رستوران، دنیز پیش فیلیز و چیچک آمده است او وقتی میفهمد که فیلیز به یک مهمانی رسمی دعوت شده است، با اصرار او را قانع میکند که یک لباس مناسب مجلسی رسمی بخردفیلیز به اجبار قبول میکند آنها به فروشگاه می روند و بعد از گشت و گذار یک دست لباس می خرند فیلیز از اینکه قیمت لباس ها خیلی گران بوده شاکی است، اما دنیز میگوید که برای مهمانی رسمی همکاران باریش ،ارزش دارد
در خانه، عمو زهنی مواظب فکری و ارسین است تا بیرون نروند و سراغ حساب بانکی فیلیز نروند فکری و ارسین پنهانی به اتاق می‌روند تا با فیکو و کیراز صبحت کنند فکری بچه ها را قانع میکند که در صورت برداشت پول از حساب فیلیز، برای آنها خرج میکند بچه ها راضی می شوند و به فکر نقشه ای هستند تا پول را بگیرند
صبح جمیل وقتی میبیند توفان هنوز به قهوه خانه نیامده، دنبال او می رود جمیل از اینکه توفان کلید قهوه خانه را به فردا داده عصبی است توفان متوجه می شود که پیامی از طرف تولای برای او آمده و میگوید که عاشق کس دیگری شده و قصد طلاق دارد توفان به شدت شوکه شده و هرچه با تولای تماس میگیرد او جواب نمی‌دهد او سریع حاضر شده و به رستوران می رود تا از فیلیز در مورد تولای سوال کند، اما فیلیز در رستوران نیست جمیل و رحمت در رستوران متوجه می شوند که پیام دیگری برای گوشی توفان که دست آنهاست، از طرف تولای آمده و دوباره حرفش را تکرار میکند توفان متن پیام او را می شنود و از رستوران خارج می شود رحمت و جمیل همه جا دنبال توفان میگردند اما او را پیدا نمیکنند
شب وقتی فیلیز به خانه می آید، فیکو حواس او را پرت کرده و کیراز کارت بانکی را از جیب کاپشن فیلیز برمیدارد وقتی فیلیز و باریش شب به مهمانی می روند، فیکو و کیراز از طریق اینترنت بانک، کارت فیلیز را در خالی کرده و همه دارایی آن را به کارت فکری می زنند
توفان در خانه نشسته و با دیدن عکس تولای گریه میکند فردا به خانه توفان می آید‌ او که برای خودش از روی کلید خانه کپی زده است، خودش داخل شده و پیش توفان می رود او توفان را نوازش کرده و دلداری میدهد و او را به سمت تخت خواب می برد
جمیل و رحمت پیش چیچک آمده و ماجرای توفان را به او می‌گویند چیچک شوکه شده و با تولای تماس میگیرد و میفهمد که تولای از چیزی خبر ندارد و چنین پیامی نداده است‌ آنها در خانه توفان رفته و وقتی او در را باز نمیکند، نگران می شوند و با کلید زاپاس فیلیز ، در را باز میکنند‌ آنها وقتی فردا و توفان را نیمه برهنه می بینند شوکه می شوند و به توفان میگویند که تولای آن پیامها را نداده آنها سپس میفهمند که فردا، شماره خودش را به اسم تولای ذخیره کرده است و همه چیز زیر سر او بوده توفان از اینکه چه خیانتی کرده، بهت زده و عصبی است
در مهمانی ، نسلیهان مدام سعی دارد از خاطرات گذشته با باریش صحبت کند فیلیز از دست او عصبی شده و ناگهان، ناخواسته روی لباس نسلیهان استفراغ میکند
چیچک با عصبانیت از خانه توفان بیرون می آید و در خیابان راه می رود او از اینکه توفان به سرعت به تولای خیانت کرده عصبی است جمیل پشت سر او می رود و سعی دارد او را آرام کند چیچک بی حواس وارد خیابان شده و ناگهان ماشینی به او برخورد میکند

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *