خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۸۹ + زیرنویس و دوبله

فریده خانم از دیدن آزرا در خانه خوشحال می شود، و از او میخواهد که دوباره به خانه برگردد. آزرا به او میگوید که تصمیم دارد روی پای خودش بایستد تا بتواند مرت را بگیرد، و باید از جایی شروع کند. فریده خانم از او حمایت کرده و آزرا را درک می‌کند. آزرا مجبور است اجبار دور شدن خودش از جنک را بخاطر تهدید سومرو، از فریده خانم پنهان کند.
قدیر، فیلمی که از فاطمه در بیمارستان گرفته بود، برای جانسو می فرستد. جانسو با دیدن فیلم به شدت شوکه می شود. قدیر به او پیام می دهد «اگر به خاطر مسائل بینمان ضعف نشان داده و سراغ جنک بروی، فیلم را به دادستانی تحویل خواهم داد.». مرت فیلم را اتفاقی در گوشی جانسو می بیند و اصرار میکند که او فاطمه است ، اما جانسو سریع بحث را عوض کرده و انکار می کند. او از اینکه مرت این قضیه را پیش کسی بگوید می ترسد.
سومرو بعد از بیرون رفتن با عظمی، فوری خودش را به خانه فریده خانم میرساند تا به آزرا بفهماند که حواسش به برگشتن او پیش جنک هست. شب وقتی فریده خانم در جمع نیست، او آزرا را بخاطر برگشتنش به خانه فریده خانم بازخواست میکند. جنک میگوید «من او را با خودم از هتل آوردم». سومرو از اینکه میبیند جنک هنوز به آزرا اهمیت میدهد حرصش میگیرد. او به آزرا میگوید «تو از اول هم می‌دانستی روزی خانواده مینه برمیگردند، اما از قصد خانه نگرفتی تا دوباره به اینجا برگردی».
آزرا عصبی شده و چیزی نمی‌گوید . او میخواهد به مسأله مهمتری بپردازد. آزرا در مورد نامه تهدیدآمیز با سومرو صحبت میکند. سومرو متعجب شده ،و میگوید که بخاطر ناامنی وضعیت آزرا، نمی‌تواند مرت را به او بسپارند. او با قطعیت از آزرا میخواهد که از شکایت پرونده پدرش منصرف شود، زیرا ممکن است برای جانسو نیز خطرناک باشد. جنک از طرف آزرا میگوید که با وکیل صحبت کرده و تصمیم خواهند گرفت.
هنگامی که سومرو خانه فریده خانم است، برهان دم خانه او آمده و به جانسو دسته گل و کادویی تحویل میدهد و می رود. جانسو از دیدن کادو که عروسک کوکی کودکانه ای است، متاثر می شود.
صبح، سومرو که از دست آزرا و تصور اینکه او به رابطه با جنک برگشته است عصبانی است، سریع لباس های مرت را جمع کرده تا او را از آنجا دور کند. مرت عصبی شده و با داد و بیداد اجازه این کار را نمی‌دهد.سومرو حریف مرت نمیشود و از جانسو میخواهد مرت را راضی کند.
سومرو وقتی دسته گل برهان را روی میز خانه می‌بیند، عصبانی شده و آن را در سطل آشغال می اندازد. او با عصبانیت میگوید :« هیچ چیز از آن مرد نباید وارد خانه من بشود». جانسو به خاطر اینکه سومرو اجازه ارتباط و شناخت برهان به جانسو را نمی‌دهد به شدت عصبی شده و به سومرو میگوید «از تو متنفرم».

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *