خلاصه داستان سریال شخصیت قسمت ۲۱ + زیرنویس و دوبله

نورا و آتش و صفا به خانه مادر نورا می روند. نورا در حال بررسی پرونده ریحان است. ریختن دختر چهارده ساله ای که دوازده سال قبل از حادثه آتش سوزی ، در کامبورا خودکشی کرده بود. نورا خاطرات خیلی گنگی را از ریحان که همکلاس بودند به یاد دارد. صفا نسبت به این قضیه دو دل است و میگوید :«خودکشی‌ ریحان با آتش طوری خانه طیار ربطی به هم ندارند، چون تاریخ خودکشی و آتش سوزی دوازده سال اختلاف داره. کسی بخاطر انتقام دوازده سال صبر نمیکنه.» او از نورا میخواهد که بیخیال پیگیری پرونده ریحان شود. نورا میگوید:« فقط یک روز دیگه. اگه چیزی پیدا نکنم برمی‌گردم.»
کمیسر با آتش تماس میگیرد و میخواهد او را ببیند. آتش پنهانی با او صحبت میکند و قرار میگذارند. او دوباره به جمع برمیگردد. نورا میگوید برای پیدا کردن اطلاعات در مورد ریحان، به خانه آنها و بعد پیش معلمشان می رود و هر جایی که با او خاطره داشته تا شاید چیزی به یاد بیاورد.
روز بعد آتش پیش کمیسر می رود. کمیسر به او میگوید :«در مورد قاتل زنجیره‌ای، یه نفر اون بالاها داره تو این قضیه دخالت می‌کنه و ما نمی‌دونیم کیه. ازت می‌خوام برای پیدا کردنش کمکم کنی. » آتش قبول میکند اما از اینکه کمیسر به او اعتماد کرده متعجب است. کمیسر میگوید :«چون نورا به تو اعتماد داره منم به تو اعتماد میکنم. »
در خانه آگاه، او در حال بستن چمدان برای رفتن به سفر با نوکت خانم است. دوا در گوشی اش به اخبار گوش می‌دهد که کمیسر در آن در مورد پیدا کردن مدارکی دال بر پیدا کردن قاتل صحبت میکند. آگاه استرس میگیرد و فکر میکند متوجه قاتل بودن او شده اند. او به خانه ی دیگرش که وسایل و برنامه های قتل‌ها در آن است می رود و مضطرب نشسته و فکر میکند. او با خودش می‌گوید:« من که همه آثار را شستم و پاک کردم. پس من رو پیدا نمیکنن. شاید هم تو راه باشن. شاید هم پیدام نکردن. پس حالا که اینطوریه اصلا بیکار نمیشینم و باز هم آدم میکشم. تا میتونم میکشم». او سراغ لیستش می رود و افراد را برای انتخاب بررسی می‌کند. سپس، دنبال نوکت می رود تا به مسافرت بروند. نوکت از اینکه آگاه بی خبر او را به مسافرت می برد، سوپرایز و خوشحال می شود. آگاه به عمد خودش شهری را که مد نظر دارد انتخاب میکند. آنها به هتل می روند اما چون با هم نسبتی ندارند، مجبور می شوند اتاقهای جداگانه بگیرند. آگاه به بهانه استراحت، به اتاقش می رود و به نوکت میگوید :«می‌خوام یک ساعت استراحت کنم.» آنها برای یک ساعت بعد در لابی قرار می‌گذارند. بعد از رفتن نوکت به اتاق، آگاه سریع به ماشین برگشته و به مقصدش حرکت می کند.
نورا به خانه معلم دوران مدرسه خود، تاسین می رود تا در مورد ریحان از او سوال کند. معلم با یادآوری ریحان ناراحت شده و از او تعریف میکند. او میگوید که ریحان با خوردن مرگ موش خودش را کشت و کسی از علت کار او خبر ندارد. زن تاسین، وقتی متوجه می شود که نورا برای چه آمده، با تردید آنها را زیر نظر دارد. وقتی نورا به دستشویی می رود، او پیش نورا رفته و با ترس و تردید، پنهانی میگوید :«من در پانزده سالگی با تاسین که پنجاه سال داشت ازدواج کردم. بعد از مردن ریحان، روزی مادر او آمد و دفتری را که می‌گفت در بالش ریحان پیدا کرده با خودش آورد. من سواد نداشتم برای همین گفتم دفتر رو تحویل کلانتری بدید. کلانتری هم گفت پرونده دیگه بسته شده و به دفتر نیازی نیست.» برای نورا سوال اینجاست که دفتر حالا دست کیست.( صحنه ای نشان داده می شود که آگاه در خانه اش در حال خواندن دفتری است.) نورا بعد از این مکالمه از خانه آنها می رود. او با برادر طیار که در زندان است تماس میگیرد و در مورد ریحان و ارتباط او با طیار سوال میکند. برادر او میگوید:« من گاهی اسم ریحان رو زمانی که طیار مست بود از اون می‌شنیدم و همش میگفت خیلی به ریحان بد کردن.» نورا اطلاعات دیگری دستگیرش نمی شود.
فیروز که گویی در حال تعقیب آگاه است، از شماره پلاک او استعلام میگیرد. به او اطلاع میدهند که این پلاک از زده خارج شده است. (صحنه دیگری نشان داده می شود که آگاه در حال تعویض پلاکش بوده.)
سال ۱۹۹۰ در کامبورا، طیار در کافه ای نشسته و در حالی که مست است میگوید :«دختره جلو چشممون رفت. ریحان گناه نداشت نه؟ خیلی اذیتش کردن.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *