خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 42 + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر. در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 42 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

 

سریال هرجایی

سریال هرجایی قسمت 42

آزاد سریع خودش را به کوچه می رساند اما جز شال ریان که در کوچه افتاده چیزی نمی بیند و فریادی از ته دل می کشد.

گل می گوید: «میران با اسبش آبجی مرا با خود برد. »

آزاد با خشم فریاد می زند: «نمی گذارم ریان را مال خودش کند. »

نصوخ هم که فکر می کند ناپدید شدن ریان کار آدم های اوست به حنیفه می گوید که مهمان ها را از در پشتی راهی کند.

هازار و جهان که از سرو صدای زیاد به کوچه آمده اند متوجه قضیه می شوند و هازار از ناراحتی به خودش می پیچد.

نصوخ که تازه از جریان باخبر شده است از این که ریان هنوز هم زنده است حرص می خورد.

جهان می گوید: «این دختر را رها کنیم برود. تا وقتی او هست خانواده ی ما آرامش نخواهد دید. »

هازار با عصبانیت به او چشم می دوزد سپس سوار ماشینش می شود تا ریان را برگرداند.

نصوخ و جهان و هم به دنبال او می روند.

آزاد هم که تحملش تمام شده اسلحه اش را برمی دارد و به طرف عمارت اصلان بی می رود.

ریان سعی می کند از دست میران فرار کند اما او نمی گذارد و با هم بحث می کنند میران هم او را به زور به داخل ماشین می فرستد سپس با فیرات تماس می گیرد و می گوید که کار تمام شد و می خواهند بروند.

فیرات هم می گوید که جلوی شاداغلوها را گرفته تا نتوانند تعقیبشان کنند.

اما هازار فیرات را از ماشین بیرون می کشد و جای میران را می پرسد.

فیرات می گوید: «اگر از تو می ترسیدیم که این کارها را نمی کردیم. »

هازار با گوشی فیرات به میران زنگ می زند و میران می گوید: «دنبال ما نگرد ما به جای دوری می رویم. »

سپس گوشی اش را خاموش می کند.

هازار به ناچار اسلحه را به طرف فیرات می گیرد و قسم می خورد که شلیک خواهد کرد اما نصوخ و جهان از راه می رسند و از او می خواهند که آرام باشد هازار هم به تلخی گریه می کند.

ریان در ماشین به میران می گوید: «چطور می توانی عین خیالت نباشد در حالی که دوستت در خطر است؟ »

میران می گوید: «پدرت را می شناسم به خاطر تو شلیک نخواهد کرد. »

ریان می گوید: «پس میدانی که پدرم نمی تواند قاتل باشد و آدم بکشد. »

آزاد وارد عمارت اصلان بی می شود و جریان را به عزیزه می گوید و ریان را می خواهد و وقتی می بیند توسط آدم های عزیزه محاصره شده گونول را گروگان می گیرد و می گوید تا ریان را ندهند گونول را پیش خودش نگه خواهد داشت. و می رود.

سلطان فریاد می زند و تا عمارت شاداغلو می دود و یقه ی هاندان را می چسبد و هاندان می گوید: «پسر من به دختر تو آسیبی نخواهد زد. »

و او را از عمارت بیرون می کند.

زهرا به سمت سلطان می رود و می گوید: «حال تو را می دانم. می توانی خانه را بگردی اما دخترت اینجا نیست. »

سلطان با ناامیدی برمی گردد.

عزیزه ناراحت و پریشان است و با خود می گوید: «اگر گونول طوریش بشود شاداغلوها را با خاک یکسان خواهم کرد. »

الیف به او می گوید: «مواظب باش اگر بلایی سر آزاد بیاوری گونول به خطر خواهد افتاد. »

در همین حال فیرات نگران از راه می رسد و عزیزه از سر و صورت خونی و زخمی او می فهمد که به میران کمک کرده است و سرزنشش می کند و می گوید که هرطور شده میران را پیدا کرده و برگرداند.

آزاد گونول را در پارکینگی زندانی می کند و می گوید: «هر بلایی سر ریان آمد سر تو هم خواهد آمد تا بفهمید ریان چه کشیده است. میران باید بفهمد دختر دزدیدن یعنی چه! »

گونول از ترسش به شدت جیغ می کشد.

ریان با گریه از میران گله می کند و می گوید: «از تو می ترسم و نمی دانم بلای بعدی ای که می خواهی به سرم بیاوری چه است. »

میران ناراحت می شود ولی به او می گوید: «باید باورم کنی و بدانی که هرچه که توکشیدی من را هم ناراحت کرده است. »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 42 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 43 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *