خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 59 + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر. در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 59 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرجایی قسمت 59

عزیزه از پشت در حرف های ریان را که به الیف می گوید امروز قرار بود میران او را به دیدن خانواده اش ببرد اما نیامده را می شوند و وارد اتاق می شود و می گوید: «دیروز خانواده ات موفق به کشتن میران نشدند امروز تو می خواهی او را به کشتن دهی؟! »

گونول و سلطان سر مزار پدر و برادر کوچک گونول رفته اند و گونول در دل به برادرش می گوید: «از وقتی فهمیده ام زنده هستی هرکاری می کنم به خاطر توست… به زودی پیدایت خواهم کرد. »

سلطان از دور برای فرزند از دست رفته اش گریه می کند. میران به گورستان می رود و از آنها می خواهد دیگر تنها به جایی نروند و به آنها هم اطمینان می دهد که از امانت های عموی از دست رفته اش به خوبی مراقبت خواهد کرد.

در مزرعه، ناگهان هاندان بیهوش بر زمین می افتد و جهان و یارن او را به بیمارستان می برند و معلوم می شود که هاندان حامله است.

ریان از فرصت استفاده می کند و فورا به آزاد زنگ می زند و می گوید: «ریان با میران ازدواج کرده و در خانه اصلان بی ها می ماند. »

آزاد مثل دیوانه ها بی قراری می کند و به جانر می گوید که باید ریان را از دست میران نجات دهد.

آنها هرطور شده از خانه مصطفی خان بیرون می زنند و به طرف عمارت اصلان بی به راه می افتند.

یارن از طرفی هم به فیرات زنگ می زند و خبر می دهد که برادرش در حال آمدن به عمارت آنهاست.

عزیزه هم که از طریق اسما از همه چیز مطلع شده به همه آماده باش می دهد.

آزاد از دیوار پشتی وارد عمارت می شود که الیف او را می بیند و در اتاقش قایم می کند اما جانر گیر آدم های عزیزه می افتد و کتک می خورد.

در مزرعه، رضا تصمیم می گیرد ماجرای حمله به ریان و میران را به اهل خانه بگوید چون می ترسد بعدا برایش دردسر شود.

او این خبر را می رساند و زهرا از حال می رود و هازار از تصور این که ریان کشته شده دنیا پیش چشمانش تیر و تار می شود اما نصوخ او را در آغوش می گیرد و می گوید که ریان زنده است.

هازار می خواهد فورا به دیدن دخترش برود اما نصوخ و جهان مانع او می شوند و می گویند که چون آنها همه چیز را از چشم ما می بینند ممکن است کشته شوی.

در عمارت اصلان بی، ریان صدای جانر را می شنود و از افراد عزیزه می خواهد جانر را رها کنند.

عزیزه هم که خوب می داند چطور آزاد را از مخفیگاهش بیرون بکشد با صدای بلند می گوید: «شاداغلوها عرضه ندارند اینجا بیایند و خدمتکارشان را فرستاده اند. »

آزاد با شنیدن این حرف به داد و بیداد الیف هم توجهی نمی کند و قفل را می شکند و اسلحه به دست پایین می رود.

همه اسلحه را به طرف او می گیرند و ریان جلوی او می ایستد و می گوید: «پس اول من را بکشید. »

آزاد از او می خواهد که با هم از عمارت خارج شوند.

در همین حین میران همراه گونول و سلطان از راه می رسد و با دیدن آزاد دیوانه می شود.

میدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 59 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 60 مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *