خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۳۴ + زیرنویس و دوبله
i6_WO5s0MbM
دیلا سعی میکند علی را آرام کند و میگوید : « از این به بعد همونطور که شما خانواده ام هستین کوزگون هم خانواده منه. جنگ بین بیلگین ها و جبجی تموم شد. گذشته هارو باید فراموش کنیم» دیلا اسلحه علی را میگیرد و کوزگون میگوید که دیگر هیچوقت با اسلحه تهدیدش نکند. او دست دیلا را میگیرد و به اتاق میروند. علی درمانده و پریشان نشسته و میگوید: « یعنی مجبورم اونو توی خونم تحمل کنم؟ انگار که هیچی نشده» شرمین میگوید که اینطور ازدواج ها در این خانواده پیش می آید. اینک باید به این پی ببرند که آیا این ازدواج زودهنگام واقعی است یا خیر. اگر این رابطه دروغین باشد، خیلی راحت میتوان از دست کوزگون خلاص شد. علی به یاد دزدیده شدن اش توسط کوزگون می افتد و به سراغ بورا میرود. بورا میگوید : « کوزگون تورو دزدید و دیلا را تهدید کرد. دیلا مجبور شده باهاش ازدواج کنه. الان هم برای محافظت ازش داره تظاهر میکنه که خودش خواسته.» بورا از کوزگون کینه به دل دارد و عصبانیست..
کوزگون موضوع ازدواج اش را دیلا را به فسون گفته و از او خواسته تا به شهرش بازگردد. زیرا کوزگون مجبور است با دیلا بماند و تنهایی فسون خطرناک است. علی پس از بورا به دیدن فسون میرود و میگوید : « از کوزگون پرسیدی برادرت برای چی مرده؟ کوزگون وقتی میخواست به دیلا برسه برادر تورو قربانی کرده. وقتی فهمیدی حرفم درسته بهم زنگ بزن»
.
کوزگون دوباره به دیلا میگوید که به محض نابودی بهرام طلاق میگیرد و علاقه ای ندارد که دختر رأفت بیلگین همسرش باشد. دیلا میگوید: «درسته من دختر رأفت بیلگینم و بابام تو کار خلافه. اما من بیست سال تلاش کردم که دستام به کار خلاف آلوده نشه ولی تو این دستهارو بریدی.» آن شب دیلا روی تخت اش و کوزگون روی کاناپه میخوابد.
.
روز بعد، دیلا کارهای مراسم عروسی را انجام میدهد. مجلس قرار است در حیاط ویلا برگزار شود. او کارت دعوت را آماده میکند و از کوزگون میپرسد: « میخوای کسی رو دعوت کنی؟» کوزگون جواب منفی میدهد. شرمین خبر برگزاری عروسی را به بورا میدهد. یورا میگوید: « خانواده کوزگون رو به عروسی دعوت کن. میخوام همه از جمله بهرام ببینن که کوزگون نقطه ضعف داره. راضی شون کن تا بیان» شرمین با کارت دعوت به خانه ی مریم میرود. مریم که از همه جا بی خبر بوده، ایت دعوت را قبول نمیکند و میگوید که پایش را در خانه بیلگین ها نمیگذارد. شرمین میگوید که قصد دارد این کدورت هارا کنار بگذارند. علی به تعمیرگاه کارتال میرود و از او در مورد کشته شدن تئو حمایت میکند. همچنین میگوید اسلحه ای که در دست کارتال بوده را در عروسی تحویل اش میدهد. اینگونه کارتال نیز از عروسی باخبر میشود و قبول میکند که بیاید. قمری نیز از طرف دفتر خبرنگاری به شرکت در جشن دعوت شده اند. اما مریم همچنان دلش راضی نیست.
کوزگون فسون را راهی میکند. فسون از او در مورد مرگ برادرش میپرسد اما کوزگون جواب سربالا میدهد. فسون عصبانی و ناراحت است و پس از ترک کوزگون با علی تماس میگیرد. علی از اینکه توانسته فسون را به سمت خود بکشاند راضیست.
درویش برای کوزگون لباس دامادی حاضر میکند. او میگوید که پس از عروسی مجوز را از بهرام را خواهد گرفت. روز عروسی فرا میرسد. قمری و کارتال آماده رفتن به عروسی میشوند، مریم نیز قصد دارد همراه آنها به عروسی برود. دیلا لباسی ساده و زیبا با موهای شلخته میپوشد. وقتی کوزگون دیلا را میبیند، به زیبایی او خیره میشود. آنها با یکدیگر وارد مجلس میشوند و همگی برایشان دست میزنند.