خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۳۵ + زیرنویس و دوبله
RvOfZEzHYII
مریم، قمری و کارتال وارد مجلس عروسی میشوند. کوزگون با دیدن آنها از دیلا میپرسد : « تو دعوتشون کردی؟» دیلا خود خبرندارد که چه کسی خانواده کوزگون را دعوت کرده است. شرمین به پیشواز مریم میرود تا خوشآمد گویی کند. او آنها را به میز خانوادگی هدایت میکند. کوزگون جلو میآید و دلیل آمدنشان را میپرسد. قمری و کارتال میگویند که به عروسی برادرشان دعوت شده اند. کوزگون در گوشه ای به مادرش میگوید: « جای شما بین این آدما نیست. من همش میخوام شمارو از خودم دور کنم ولی بازم میاین. دعوتتون کردن تا به همه نشون بدن که من خانواده دارم. لطفا زود با بچه ها از اینجا برو» مریم نیز میگوید که میرود اما کوزگون هم باید از این آدم ها جدا شود. علی کارتال را به اتاق کارش میبرد. او اسلحه را از کشو بیرون آورده و به کارتال تحویل میدهد. او میگوید: « میدونی که نمیخوام ضرری ببینی وگرنه تورو به بورا یا پلیس تحویل میدادم اما ندادم. اشتباهی که پدرامون کردن تقصیر ما نیست. ما دیگه فامیل شدیم و کدورتی نداریم.» کارتال تشکر میکند اما دپرس است و در پله نشسته. صدا با دیدن او حالش را میپرسد. کارتال از اینکه صدا به او اهمیت داده تشکر میکند. قمری به بهانه دستشویی وارد خانه میشود و پنهانی به اتاق علی میرود. او دستگاه شنودی در آباژور جاسازی میکند و از اتاق خارج میشود.
مردانی که از شرکای رأفت بیلگین هستند دورمیز نشسته اند. دو نفر از آنها مستقیما با بهرام در ارتباط هستند. کوزگون با آنها نشسته است و میپرسد : «پس کی میتونیم خود بهرام آدی وارو ببینیم» ندیم که یکی از آدم های بهرام است میگوید : « هیچوقت. هنوز معلوم نیست مجوز میگیری یا نه»
کمیسر در نزدیکی ویلا، در ماشین ون نشسته و با سیستم شنود، سعی دارد صحبت های سر میز را بشنود. او دستور داده تا شرکت ندیم را به پلیس گزارش بدهند. وقتی خبر به گوش ندیم میرسد عصبانی میشود. بورا نگاهی به کوزگون می اندازد و به ندیم میگوید که من مطمئنم کار کوزگون بوده است. زیرا او همان کسیست که رأفت را نیز لو داده بود. بورا سعی دارد که شرکا را علیه کوزگون تحریک کند تا درس عبرتی به او بدهند. ظاهرا هدف کمیسر نیز همین بوده است.
کوزگون خانواده اش را راهی میکند تا به خانه بازگردند. آن شب دیلا کوزگون کیک عروسی را میبرند و به یکدیگر کیک میدهند. پس از اتمام عروسی، در طبقه بالا کوزگون روی مبل لم میدهد و میپرسد که اهالی خانه کی میخوابند. دیلا میگوید: « اصلا به فکر رفتن نباش. اگه کم آوردی و نمیتونی نقش بازی کنی. برو بگو که ازدواجمون یه معامله بوده و طلاق بگیر. بعدش هیچوقت نمیتونی از بهرام مجوز بگیری» کوزگون قبول میکند که بماند اما روی مبل میخوابد. ناگهان شرمین با سینی مشروب برای پذیرایی می آید. دیلا کنار کوزگون مینشیند. شرمین پتوی کنار مبل را میبیند و میپرسد : « نکنه میخواین جدا از هم بخوابین؟» کوزگون میگوید که اینطور نیست و خیلی خسته هستیم. دیلا نیز تایید میکند و باهم به اتاق خواب میروند. دیلا میگوید: « شرمین ۲۴ ساعته حواسش به ما هست. اگه یه سوتی بدیم کل شهر باخبر میشن» دیلا سعی میکند زیب لباسش را باز کند اما زیپ گیر کرده. کوزگون برای کمک جلو میآید تا زیپ را باز کند. او به دیلا خیره میشود و احساساتش بهم میریزد. کوزگون دیلا را عمیقا دوست دارد اما همیشه این را پنهان میکند. پس از باز شدن زیپ دیلا تشکر میکند و لباس راحتی برمیدارد تا حمام برود. ناگهان گوشی مخفی او که برای تماس با کمیسر بود زنگ میخورد. کوزگون متوجه میشود که دیلا دو تا گوشی دارد. دیلا به حمام میرود ولی از لای در کوزگون را میبیند که لباسش را عوض میکند. روی بدن او را میبیند که پر از زخم است. کوزگون مانند گذشته روی کاناپه دراز میکشد.
.
کارتال، تفنگ را با دستمال پاک میکند تا اثر انگشتی رویش نباشد، سپس آن را در کشو میگذارد. قمری با شخصی تلفنی صحبت میکند. او قصد دارد عکس های عروسی را در ازای اطلاعات دستگاه تنفسی معامله کند. مریم موچ او را میگیرد اما قمری به مادرش جواب پس نمیدهد. روز بعد دیلا زودتر از کوزگون بیدار شده و به دیدن کمیسر رفته. او میگوید که ممکن است چند نفر به دیلا شک کرده باشند. برای همین باید حواسش را جمع کند.. او ادامه میدهد : « دیلا تو این راه برگشتی وجود نداره. عروسی گرفتی الان باید منتظر مجوز از طرف بهرام باشی. به محض اینکه داخل آدم های بهرام نفوذ کردی بهت قول میدم این بازی تموم بشه. هم کوزگون و همه اون آدما به زندان میوفتن.»
.
آن روز نامه ی اجازه کار از طرف بهرام به دست دیلا و کوزگون میرسد.