خلاصه داستان سریال ترکی کلاغ قسمت ۸۴+زیرنویس فارسی

خلاصه قسمت اخر سریال ترکی کلاغ تقدیم نگاه شما همراهان عزیز

فرمان دستور می‌دهد که دیلا و کوزگون را تعقیب کنند.

کوزگون متوحه ان ماشین مشکوک پشت سرش میشود.

او کاری می‌کند تا ماشین گم شان کند.

فرمان عصبانی می شود و دادوبیداد می‌کند.

نسه می‌آید تا ببیند چه شده است. فرمان می‌گوید که دیلا از او سواستفاده کرده و حالا با کوزگون فرار کرده اند.

نسه فرمان را آرام می‌کند و می‌گوید:«بزار برن. ولشون کن.

کوزگون و دیلا به همان خانه چوبی همیشگی شان می‌روند.

کوزگون یک دل سیر به چشم های دیلا نگاه می‌کند و همدیگر را بغل می‌کنند.

دیلا ابتدا میخواهد راجع به موضوع مهمی صحبت کند. او به تفنگ کوزگون اشاره می‌کند.

کوزگون می‌گوید: « بهت گفتم که. دیگه هیچوقت دست به اسلحه نمیزنم. من برای باتو بودن هرکاری میکنم. سختی هایی که کشیدیم دیگه بسه.

دیلا از کوزگون می‌پرسد که آیا با او ازدواج می‌کند؟ کوزگون دیلا را می‌بوسد.

قمری که به فیرات شک کرده.از جهان خواسته تا آدرس او را بیابد.

آنها روبروی خانه فیرات در ماشین منتظرند تا فیرات بیرون بیاید.

فیرات نقشه دارد که کوزگون و فرمان را به جان هم بیندازد تا انتقام مادرش کمیسر قدرت را بگیرد.

او با شماره ای ناشناس به کوزگون پیامی می‌فرستد که نوشته: « قاتل پدرت فرمانه. اگه میخوای ببینیش صبح بیا و انتقامتو بگیر.

کوزگون پیام را می‌خواند و بهم می‌ریزد.

دیلا می‌گوید که ممکن است تله باشد و نباید فردا آنجا برود. او کوزگون را بغل می‌کند و قول می‌گیرد که در دام این پیام نیوفتد.

فیرات پیامی به فرمان هم می‌فرستد که نوشته : « تو یک برادر داری. اگه میخوای ببینیش فردا صبح بیا. فرمان با خواندن آن تعجب می‌کند.

آن شب، دیلا و کوزگون تا صبح کنارهم می‌مانند. جهان و قمری نیز در ماشین جلوی خانه فیرات میخوابند.

صبح روز بعد، وقتی دیلا خواب است، کوزگون به طرف آن آدرس حرکت می‌کند.

دیلا بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که کوزگون به دیدن فرمان رفته و نگران می‌شود. او از طریق گوشی لوکیشن کوزگون را میابد و با تاکسی به دنبالش می‌رود.

فیرات از خانه بیرون می‌رود.

جهان و قمری فرصت را غنیمت شمرده و دزدکی وارد خانه فیرات می‌شوند. در آنجا قمری نامه کپی شده از نامه اصلی را پیدا می‌کند. آنها بلاخره از آن راز باخبر می‌شوند که فرمان پسر یوسف است.

فرمان در آن منطقه با افرادی که آماده باش هستند منتظر ایستاده است.

کوزگون بدون اسلحه از راه می‌رسد زیرا به دیلا قول داده است .

او می‌پرسد: « تو پدر منو کشتی؟ فرمان پس از کمی مکث جواب مثبت می‌دهد.

او به یاد می‌آورد که یوسف قصد داشته به او کمک کند تا بهرام نتواند پیدایش کند.

یوسف لو می‌دهد که بهرام پدرش است. همانجا فرمان که نوجوانی بیش نبود،

انتقام مرگ خانواده اش را میگیرد و یوسف را با تفنگ می‌کشد.

کوزگون که انگار به آدم دیگری تبدیل شده، دیگر حرص انتقام ندارد.

او می‌گوید که این خشم ها و انتقام ها بی پایان هستند و باعث میشوند انسان خیلی چیزها از دست بدهد.

او درک می‌کند که فرمان میخواسته انتقام خانواده اش را بگیرد.
ناگهان دیلا می‌آید و دست کوزگون را میگیرد.

آنها باهم از آن منطقه بیرون می‌روند.

نوچه فرمان می‌پرسد:« پس چرا کاری باهاشون نداشتی؟ فرمان می‌گوید چونکه کوزگون برادرش است.

فرمان شب گذشته با نسه درمورد آن پیام حرف زده بود.

نسه بلاخره اعتراف کرد که یوسف پدر فرمان بوده و حالا کوزگون، کارتال و قمری خواهربرادر های او هستند.

جهان نیز این خبر را به کوزگون داده بود.

چندوقت بعد، کوزگون سرخاک پدرش می‌رود و میگوید:« اینهمه وقت تورو بار سنگینی روی دوشم کردم و خواستم از همه انتقامتو بگیرم.

شاید اگه زنده بودی میگفتی منو ول کن برو پی زندگیت.

فرمان نیز سرخاک یوسف می‌آید. او و کوزگون دیگر نه دشمن هستند و نه دوست. آنها کاری بکار هم ندارند.
کوزگون و دیلا در همان تپه زیر درخت همیشگی ازدواج می‌کنند.

صدا و کارتال کنار هم و قمری و جهان نیز باهم هستند. کوزگون و دیلا می‌خندند و باهم میرقصند.

 

همراهان گرامی امیدوارم از مطالعه سریال کلاغ لذت برده باشید.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *