خلاصه داستان سریال ترکی آپارتمان بیگناهان قسمت 33

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان خلاصه داستان سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 33 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 1

سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 33

اسد به گلبن زنگ میزند و از او می خواهد پایین بیاید تا صحبت کنند. گلبن از این که اسد به او زنگ زده خیلی خوشحال می شود و با گفتن این که مواد شوینده شان تمام شده و می رود به بایرام بگوید تا خرید کند، از صفیه اجازه می گیرد و از خانه خارج می شود. او روبروی اسد می ایستد و با خوشحالی می گوید: «خواستی سورپرایزم کنی؟ » اسد که نمیداند چه بگوید به سختی حرف هایش را سبک سنگین می کند و می گوید: «نمیدونم چطور بگم… این پیام ها که هی واسم میفرستی اذیتم میکنه. » گلبن ساده می گوید: «هیجان زده میشی آره؟ تو شرکت راحت نیست. باید با هان صحبت کنی در مورد خودمون تا همه چیز حل شه. » اسد می گوید: «منظورم اون نیست. من دیگه نمیخوام بهم پیام بدی گلبن. » گلبن می گوید: «پس چطور از هم خبردار بشیم؟ » اسد می گوید: «قرار نیست از هم خبردار بشیم… » گلبن منظور او را متوجه نمی شود و چون نمی خواهد صفیه بویی ببرد فورا از پله ها بالا می رود و قبل از رفتنش هم عکس سه در چهار خودش را به اسد می دهد تا در کیف پولش بگذارد! هان که نمیداند چطور حقیقت را بفهماند، دوباره دنبالش می رود و در راه پله جلوش را می گیرد و با ناراحتی می گوید: «چرا نمیخوای بفهمی؟ چیزی بین ما نیست. من دوستت ندارم گلبن. نمیدونم چیکار کردم که باعث شده پیش خودت بد برداشت کنی… » و عکس را با شرمندگی به او برمیگرداند. گلبن به آرامی اشک می ریزد… صفیه از بالای پله ها حرف های انها را می شنود و گلبن را صدا میزند. همان موقع صفیه یاد روزی می افتد که مادرش او و نارجی را در پارک دیده بود و با عصبانیت به سمتش حمله کرده و کشان کشان او را به خانه برگردانده بود… صفیه هم عینا همین کار را به گلبن می کند و مدام سرزنشش می کند. بعد هم تمام کتاب های رمان او را بدون توجه به التماس و گریه های گلبن از پنجره ی خانه بیرون می اندازد… گلبن هم برای انتقام از او، لباس های مادرشان را که صفیه می پوشد برمیدارد و دم پنجره نگه میدارد. صفیه به گریه می افتد و می گوید: «گلبن ازت خواهش میکنم. اونا تنها چیزاییه که از مامانم برام مونده… کاری نداشته باش. بهت التماس میکنم. » اما گلبن لباس ها را پایین پرت می کند و هان و اینجی از پایین این صحنه ها را می بینند…
گلبن کمی بعد برای این که خاطراتی که از اسد داشته را سطل زباله بیندازد از خانه بیرون می رود که در راهرو با اینجی روبرو می شود. اینجی با دیدن دست های خشک و زخم شده او کرمش را به او می دهد و می گوید: «منم پوستم اینجوری میشه. هرروز از این بزن به دستات تا خوب بشی… حیفه پوست به این قشنگی داری… » گلبن می گوید: «واقعا پوستم قشنگه؟ » اینجی لبخند می زند و گلبن کرم را از او می گیرد و به خانه برمی گردد.
هان شب به خانه برمیگردد و اول به اتاق گلبن می رود و می گوید: «همه کتاباتو دوباره پیدا کردم واست. یکم سخت شد اما همشونو دوباره از نو برات خریدم. » گلبن با ناراحتی می گوید: «کاش خودتو به زحمت نمینداختی داداش… » هان می پرسد که چه شده و گلبن می گوید: «میخواستی چی بشه؟ هیچ وقت هیچی اونجوری که ما میخوایم نمیشه. الان چرا بشه… فراموش نکن ما هیچ وقت نمیتونیم تو این خونه خوشبخت بشیم. هممون لعنت شده ایم… » هان با ناراحتی از اتاق او بیرون می رود و به اتاق صفیه می رود و لباس های زیبایی را که برایش خریده نشانش می دهد. صفیه با ناراحتی می گوید: «من پارچه های مامانمو نگه داشتم… خودم واسه خودم لباس میدوزم… » و از هان می خواهد اتاقش را ترک کند…
هان به اتاقش می رود و با خودش کلنجار می رود که حقیقت را به اینجی بگوید یا نه… بالاخره تمام جرئتش را جمع می کند و اینجی را به واحد بالایی جایی که تمام کیسه های زباله ی ملافه های کثیف را آنجا نگه میدارند می برد و می گوید: «این میدونی چیه اینجی؟ زندگی منه… » اینجی خشکش میزند و صفیه که از پشت حرف های انها را شنیده وحشت زده به انها خیره می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال آپارتمان بیگناهان قسمت 33 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال ترکی آپارتمان بیگناهان قسمت 34 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *