خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت 89

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 89 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال دختر سفیر قسمت 89

منکشه و قهرمان تصمیم گرفته اند از شر لوکی خلاص شوند. برای همین منکشه به بهانه ی خرید وسایل نوزاد، به همراه ندرت و لوکی از خانه خارج می شوند.

بین راه افراد قهرمان جلوی اتومبیل آنها را می گیرند و منکشه با خنده به لوکی می گوید: «فکر کردی من با توئه احمق فرار میکنم؟! »

لوکی فریاد می زند که به زودی او را خواهد کشت! افراد قهرمان او را سوار ماشین کرده و می برند و منکشه از استرس زیاد حالش بد می شود. نجرت به منکشه می گوید: «این اخرین باری است که به تو کمک میکنم! دلم میخواهد با گولسیه ازدواج کنم و تا آخر عمر در عمارت افه اغلو زندگی کنم. »

رفیقه به دیدن خالصه می آید و به او می گوید: «گیدیز عاشق ناره شده و ناره هم از علاقه ی گیدز به خودش خبر دارد. »

خالصه نگران پسرش سنجر می شود و می فهمد که به زودی بین دوتا ساقدوش درگیری بوجود خواهد آمد.

ناره وقتی نگرانی آنها را می بیند می گوید: «اگر میخواهید مانع دشمنی پسرهایتان شوید و خانواده تان را از این وضعیت نجات دهید، توی دادگاه حضانت ملک، به عنوان شاهد به من کمک کنید. من بعد از گرفتن سرپرستی ملک برای همیشه از اینجا خواهم رفت. به قاضی بگویید که ملک زیر دست نامادری امنیت ندارد. »

خالصه و رفیقه به هم نگاه می کنند و برای خلاص شدن از این شرایط تصمیم می گیرند شاهد ناره باشند.

در همین حال سر و صدایی از مقابل عمارت به گوش می رسد.

یحیا قصد داخل شدن به خانه را دارد و نگهبان ها به دستور سنجر مانع او می شوند. همه به سمت یحیا می روند و الوان داد می زند: «حق نداری وقتی هم دست آکین هستی، و ناره را دزدیدی و بابت آن دو میلیون گرفتی وارد این خانه بشوی. »

خالصه از شنیدن این حرف ها بد حال می شود و یحیا رو به مادرش قسم می خورد که روحش از این کارها خبر ندارد. سنجر که پیش قهرمان رفته تا اولین قسمت نقشه ی به دام انداختن او را اجرا کند، خبر می رسد که یحیا قصد ورود به خانه را دارد.

سنجر کنار قهرمان اینطور وانمود می کند که با برادرش دشمن شده و به زودی او را ادب خواهد کرد و با عجله به سمت عمارتشان می رود.

با دیدن یحیا چند مشت به او می کوبد و به افرادش دستور می دهد یحیا را از آنجا دور کنند.

سپس به آرامی در گوش یحیا می گوید که منتظر تلفنش باشد.

در همین حال گیدیز هم به عمارت افه اغلو می آید و به سنجر می گوید :«باید با ناره صحبت کند. »

سنجر تلاش می کند مانع او شود ولی ناره گیدیز را به گوشه ای می برد و می گوید: «جواب من منفی است. من به زودی شر خودم را از سر همه تان کم خواهم کرد. »

گیدیز وقتی می بیند چاره ای ندارد می گوید: «قبولم نکن ولی من اسرار سنجر را میدانم. میتوانم در عرض یک ساعت رای دادگاه را به نفع تو برگردانم. »

ناره با خشم جواب می دهد: «پس میخواهی اینطوری دوستت را دک کنی! من خودم از پس کارهایم برمی آیم و به کمک تو نیازی ندارم. »

گیدیز که از حرف ناره سرخورده شده پیش سنجر می رود و می گوید: «دوستی ما تمام شد! بعد از این دشمنی ما شروع می شود. » و در مقابل چشم حیرت زده ی همه دست دشمنی به هم می دهند.

قهرمان منکشه را که حالش زیاد خوب نیست به خانه پیش جیلان می برد و می رود تا دکتر خبر کند. منکشه با دیدن آکین به او می گوید: «هرطور شده ملک را به دست تو خواهم سپرد. » اما از درد به خود می پیچد و جیغ می کشد. و جیلان متوجه می شود که او به شدت خونریزی کرده است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 89 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت 90 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *