خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه قسمت ۱۳۵ + زیرنویس و دوبله

ییلدیز به دروغ به هالیت میگوید که به اصرار زینب و علیهان آمده است. هالیت از دست ییلدیز عصبی است‌. اندر با دیدن ییلدیز جلو آمده و شروع به کنایه و تمسخر او میکند. ییلدیز سعی دارد جلوی دیگران خودش و هالیت را خوشبخت نشان دهد. هالیت از اینکه آمدن ییلدیز باعث صحبت دیگران در مورد اریم شود، عصبی است و با ییلدیز بحث میکند. سودا با هالیت تماس گرفته و خبر میدهد که جلسه فردا به تعویق افتاده است. ییلدیز از تماس سودا حرصش گرفته اما هالیت به او اجازه دخالت نمی دهد. هالیت پیش علیهان رفته و از او بخاطر آوردن ییلدیز گلایه میکند. علیهان متعجب شده و میگوید که از ماجرا خبری نداشته و طبق خواسته زینب و ییلدیز او را آورده است‌. هالیت به او میگوید که حتما ییلدیز و زینب دست به یکی کرده و به او دروغ گفته اند. علیهان عصبی شده و از زینب میخواهد که زودتر بروند. اندر پیش زرین رفته و باز هم سعی دارد او را نسبت به زینب پر کند. او کادو دادن جواهر عتیقه خانوادگی زرین به زینب را اشتباه دانسته و میگوید که زینب آن را خواهد فروخت. زرین متاثر می شود و به اندر حق میدهد.

دم در هتل، ییعیت مکالمات تلفنی دوست پسر یاغمور را شنیده و متوجه می شود او دوست دیگری نیز دارد و به دروغ به یاغمور میگوید که باید پیش خانواده اش برود. آنها ماشین را تحویل گرفته و می روند‌‌.
زینب و علیهان به خانه آمده و با یکدیگر دعوا می‌کنند. زینب میگوید از دروغ ییلدیز خبر نداشته و علیهان از اینکه ییلدیز از زینب سواستفاده میکند و هالیت از او ناراحت شده، عصبی است. زینب با ییلدیز تماس گرفته و با عصبانیت میخواهد با او حرف بزند، اما ییلدیز مقابل هالیت به رویش نمی آورد و برای فردا با زینب قرار می‌گذارد‌.

صبح، ییعیت به دانشگاه برای ثبت نام می رود. او در آنجا نیز یاغمور را میبیند و آنها متوجه می شوند که دیگر هم‌دانشگاهی هستند.یاغمور بعد از رفتن ییعیت از او چشم برنمی‌دارد.
زینب و ییلدیز به کافه می روند.‌ ییلدیز توضیح میدهد که بخاطر اینکه کسی در مهمانی به هالیت نزدیک نشود، مجبور بوده به آنها دروغ بگوید تا همراهشان برود. زینب از دست ییلدیز عصبانی است و کارهای بی معنی او را درک نمیکند.

شاهیکا به شرکت می رود. او روی پرونده های ییعیت نامه ای گذاشته و از او میخواهد سر ساعت مشخص به کافه برود. ییعیت متعجب شده و ابتدا فکر میکند نامه از طرف تولین خانم است، اما بعد میفهمد که اینطور نیست.

علیهان به خانه آمده و با زینب آشتی میکنند. آنها طبق خواسته علیهان قرار میگذارند که از این به بعد بخاطر هیچکسی بینشان دعوا و ناراحتی پیش نیاید. کمی بعد زرین به خانه آنها می آید. علیهان سر کار می رود. زرین از زینب می خواهد که جواهر هدیه عروسی را به او پس بدهد، زیرا میخواهد آن را به لیلا بدهد. زینب ناراحت شده اما بخاطر قولی که به علیهان داده است تصمیم می‌گیرد سکوت کند. او جواهر را به زرین پس میدهد و چیزی نمی‌گوید.

در شرکت هالیت، سودا که کراوات هالیت را که کثیف شده بود، برای تمیز کردن از او گرفته بود، برایش یک کروات جدید خریده و با دلبری و عشوه گری به اتاق او می رود و کراوات را میدهد. همان لحظه ییلدیز به شرکت می آید و از دیدن این صحنه عصبی می شود.هالیت که حوصله توضیح دادن به ییلدیز را ندارد، به حرفهای او اهمیتی نمی‌دهد. ییلدیز ناراحت شده و از اتاق بیرون می آید.
او از تولین خانم میخواهد که بیشتر مواظب سودا باشد.

ییعیت سر قرار به کافه می رود و متوجه شاهیکا می شود‌. شاهیکا به او میگوید که متوجه شده است به دلیل خاصی به شرکت آمده و با اندر خصومت دارد. ییعیت تایید کرده و پس از اصرار شاهیکا، میگوید که فکر میکند اندر مادر اوست. چشمان شاهیکا برق می زند و به ییعیت میگوید :«ما میتونیم کارای خیلی بزرگی بکنیم.»‌.

جانر و اندر با سودا سر قرار رفته و سودا میگوید که درست عین نقشه پیش می رود. بعد از رفتن سودا، اندر به جانر میگوید که سودا در واقع برای اغفال هالیت نیست. برای این است که هالیت فکر کند ییلدیز او را اجیر کرده، و همان بلایی که سر خودش آمد و هالیت از او جدا شد، سر ییلدیز بیاید.

 

منبع : مجله اینترنتی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *