خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۴۸ + زیرنویس و دوبله

جان عمدا به گلی می گوید که پرنده ی سحرخیزی که دنبالش هستیم همان صنم خودمان است. گلی با صدای بلند به همه خبر می دهد. همه ی کارکنان به صنم تبریک می گویند. درم خانم هم با کمی حسادت به او تبریک می گوید.

صنم با اتاق جان رفته و می گوید: «من می خواهم تمام حق و حقوقم را واگذار کنم. » جان به او می گوید: «اگر قرار است اینطور فکر کنی بهتر است از این شرکت بروی. چون من با آدم هایی که فرصت های زندگی شان را از دست می دهند کاری ندارم. رمانت را ناتمام گذاشتی و چسبیدی به کار خدماتی. » صنم از حرف های جان ناراحت می شود. و از شرکت بیرون می رود. اما کمی فکر می کند و وقتی می بیند حق با جان است دوباره برمی گردد و مستقیم به اتاق جلسه می رود. جان او را به عنوان صاحب ایده ی تبلیغاتی به نماینگان شرکت خودرو سازی معرفی می کند. همه از ایده ی او تعریف می کنند. سپس آیلین مشغول توضیح دادن درمورد قرارداد می شود. و امره به نماینده ی شرکت خودروسازی می گوید: «تا فردا قرادادهای تنظیم شده را به شما تحویل خواهم داد. » در همان حال نماینده ی شرکت از جایش بلند می شود و از جان خواهش می کند که آیلین هم به عنوان مشاور در پروژه حضور داشته باشد. جان بعد از کمی فکر کردن مجبور می شود همکاری آیلین با شرکتش را قبول کند. و درم که انتظار این را ندارد حسابی جا می خورد. آیلین به خاطر این که جان قبول کرده که تا سه ما با آنها همکاری کند تشکر می کند. و قرار می شود اتاقی در شرکت به او بدهند. صنم هم منشی او باشد.

بعد از جلسه درم به اتاق جان می رود و در حالی که لرزه به بدنش افتاده به وجود آیلین در شرکت اعتراض می کند. اما در برابر توضیحات جان چاره ای جز تسلیم ندارد.

آیلین مشغول رسیدگی به اتاقی است که در اختیارش گذاشته اند و از لیلا کمک می خواهد. لیلا که دل خوشی از او ندارد می گوید: «من منشی شما نیستم. منشی امره خان هستم. » و می رود. کمی بعد امره پیش آیلین می رود و می گوید: «قصد تو از حضور در شرکت ما چیست؟ » آیلین می گوید که فرصتی پیش آمده و استفاده اش کرده ام. همه هم که راضی هستند. در این سه ماهی که اینجا هستم صنم را هم زیر نظر می گیرد و در فرصت مناسبی رابطه ی او و جان را خراب می کنم. و وقتی نگرانی امره را می بیند می گوید: «اگر اتفاقی هم افتاد باهم درستش می کنیم. »

صنم جان را مشغول مطالعه ی پرونده در اتاق بایگانی می بیند و به او می گوید که تصمیم گرفته است نویسنده بشود. و وقتی می بیند جان سرش پایین است و به او توجه نمی کند کلافه می شود. جان می گوید: «بهتر است به هم خیلی نزدیک نشویم. من برایت جذاب نیستم. پس نباید تحت تاثیر من قرار بگیری. » بعد به صنم نزدیک می شود و طوری وانمود می کند که انگار می خواهد او را ببوسد. ولی این کار را نمی کند و می گوید: «در جنگی که می دانی شکست می خوری شرکت نکن! » و می رود. صنم هم مات و مبهوت حرکتش می ماند. و با عجله به دیدن آیهان می رود و می گوید: «جان من را بازی می دهد. او جنگ را شروع کرده است. » آیهان می گوید: «تو هم تاک تیک او را به کار ببر و نشان بده که تحت تاثیر او نیستی. »

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *