خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی قسمت 218

سلام همراهان عزیز الو سریال در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت 218 را آماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید. 

سریال هرجایی قسمت 152

سریال هرجایی قسمت 218

فیرات با عصبانیت سراغ فیسون می رود و او را بازخواست می کند که به چه حقی به خانه مادرش حمله کرده و سراغ عزیزه را از او گرفته. فسون می گوید: «عزیزه باید امانتی منو بهم بده! اما مثل همیشه غیبش زده. اون دختر منو، گونش منو ازم گرفته و نمیده… » فیرات جا می خورد.
میران به ریان می گوید: «ریان من تورو خوب میشناسم. اگه چیزی ازم پنهون نمیکنی، چرا چشماتو ازم میدزدی؟ » ریان می گوید: «پس معلومه خوب نمیشناسی… » و روی تخت دراز می کشد و آرام اشک می ریزد. میران وقتی می بیند ریان را ناراحت کرده از او معذرت می خواهد و اشک هایش را پاک می کند و در آغوشش می گیرد اما شب با فکری درگیر خواب به چشمانش نمی آید.
عزیزه به هوش می آید و وقتی می بیند محفوظ بالاسر او است می پرسد: «سال ها میخواستی منو بکشی، الان چیشده که میخوای زندگیمو نجات بدی؟ » محفوظ می گوید:« وقتی میخواستم بکشمت به خاطر ریان بود. حالا هم به خاطر ریان این کارو میکنم… » عزیزه می گوید: «همه چیزو به خاطر بچه هامون میکنیم مگه نه؟ محفوظ تو باید منو درک کنی. من باید برای نجات جون پسرم و نوه م برم… » محفوظ با وجود قولی که به ریان داده تا مراقب عزیزه باشد، قبول می کند.
صبح آزرا از ریان می خواهد تا همه حقیقت را به او بگوید. ریان می گوید: «تو نمیدونی عزیزه خانم چجور آدمیه. فکر میکنی خیلی آدم خوبیه. اما اونطور نیست… کسی که مادرتو تمام مدت حبس کرده بود عزیزه بود… » آزرا گریه اش می گیرد و به سمت دلشاه می رود و با بغض می پرسد: «ریان راست میگه مامان؟ » دلشاه با ناراحتی سرش را به نشانه ی تایید تکان می دهد و آزرا می پرسد: «پس تو به عزیزه چاقو زدی؟ » و با ناراحتی آنجا را ترک می کند. دلشاه با خشم به ریان چشم می دوزد و می گوید: «همه چی به خاطر تو شد! » کمی بعد آزرا بدون این که به صورت دلشاه نگاه کند، خانه را ترک می کند. دلشاه با عصبانیت هرچیزی که روی میز است را روی زمین پرت می کند.
آزاد که تمام شب را فکر کرده، سراغ جهان می رود و می گوید: «بابا آماده شو تا بریم آگاهی! » هاندان با تعجب می گوید: «پسرم تو چی میگی؟! » جهان کمی مکث می کند و می گوید: «باشه تو برو تا بیام… » هاندان از جهان می خواهد تا به حرف آزاد گوش ندهد اما جهان می گوید: «بذار برم. شاید قدرمو بیشتر بدونن… »
فسون به ریان که همراه آزرا کنار کلبه هستند می رود زنگ می زند و می گوید: «به عزیزه بگو از سوراخش بیاد بیرون وگرنه دلشو از جایی که میدونه میسوزونمش! » ریان منظور او را نمی فهمد و فسون می گوید: «دل یه مادر چجوری میسوزه؟ » ریان با نگرانی اسم پدرش را به زبان می آورد و بعد از این تماس حالش کمی بد می شود. او وقتی وارد کلبه می شود و محفوظ به او می گوید عزیزه رفته، با عصبانیت و نگرانی می گوید: «تو چطور تونستی بذاری عزیزه با اون حالش بره؟ » محفوظ می گوید: «ریان اون حالش خیلی بد بود اما با اینحال رفت تا پسر و نوه اش رو نجات بده… » ریان گریه اش می گیرد و محفوظ در آغوشش می گیرد.
فیرات پیش زینب می رود و همان موقع هم به عزیزه زنگ می زند و از او می خواهد تا دختر فسون را به او برگرداند. عزیزه می گوید: «چطوری به دخترش بگم که مادرت وقتی بچه بودی به خاطر اسم و رسم اصلان بی، حاضر نشد تو و پدرت رو قبول کنه و وقتی فقط چند روزه ت بود تورو رها کرد..؟ » بعد هم می گوید که همه چیز را خودش حل خواهد کرد و فقط از فیرات می خواهد به او اعتماد کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)  قسمت 218 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت 219 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *