خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 248

در این مطلب خلاصه قسمت 248 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 248

عمو یاماچ را به سمت خانه ی علیچو می برد و کنار دریا می نشاند و بعد می گوید: «من یه چیزی بهت گفته بودم. دیدی نتیجه شو؟ کمال رفت. اگه دست نکشی، برادرات رو هم از دست میدی. باید بس کنی. » یاماچ به آرامی قبول می کند اما می گوید که اگر آنها سرجایشان نشینند او هم آرام نخواهد گرفت.

فادیک وقتی سراغ آذر را از ییلماز می گیرد و متوجه می شود که او به استانبول رفته، فورا از او می خواهد که بدون حرفی او را هم به استانبول ببرد.

ییلماز هم قبول می کند. از طرفی آذر تمام کله گنده های شهر را به همراه تمساح جمع کرده. میان جمعیت رشید فضل الله هم وجود دارد.

آذر از انها می خواهد برای زمین زدن کوچوالی ها کمکش بکنند. چند نفر می گویند: «ما برای چی خودمونو تو دردسر بندازیم؟

این مشکل شخصی تو بوده. برادر تورو ازت گرفتن نه مارو! » تمساح به حمایت از آذر بلند شده و می گوید: «این یه مشکل شخصی نیست.

الان داهان و باباش کنان کجان؟ بولنت کجاست؟ اینا هم مثل شما بودن! اما کوچوالی ها نابودشون کردن. ما نباید دست روی دست بذاریم. »

آذر هم می گوید: «یا میرین خونه هاتون میشینید منتظر میمونین کوچوالی ها شمارو نفله کنن، یا همه با هم اونارو از گودال بیرون میکنیم! »

رشید فضل الله بعد از این جلسه به دیدن یاماچ می رود. او در قهوه خانه رو به او و بقیه می گوید که آذر کورتولوش همه را بسیج کرده تا با هم گودال را از روی نقشه حذف کنند.

یاماچ نگاه معناداری به عمو می اندازد و از رشید فضل الله به خاطر این خبر تشکر می کند.

سلطان به دیدن آکین در دره می رود و می گوید:« عموهات و بابات تورو از محله انداختن بیرون. چرا؟ »

آکین می گوید: «چون راستشو گفتم. چون گفتم با این تصمیمتون گودال و مردمش رو به خطر میندازین.

دیدی که کمال رفت مامانبزرگ. شاید اگه تو باهاشون حرف بزنی من بتونم برگردم. » سلطان اول از او می خواهد به عایشه زنگ بزند و او را از نگرانی دربیاورد و بعد قرص ها و دواهای مورد نیازش را به او می دهد و آنجا را ترک می کند.

وقتی جومالی متوجه می شود که یاماچ تصمیم گرفته دیگر عقب نشینی کند و مهاجم او نباشد، عصبانی می شود و به این کارش اعتراض می کند.

اما یاماچ می گوید به خاطر قولش به عمو فعلا نمی خواهد حرکتی بزند. او از قهوه خانه بیرون می رود که ندیم، کسی که از کلاب لونت به خاطر چلاق بودن پاهایش اخراج شده بود به سمت یاماچ می رود و می گوید:« شما خواسته بودین منو ببینین. » یاماچ به یاد می آورد و از ندیم می خواهد تا در قهوه خانه ی آنها مشغول بشود. ندیم با خوشحالی قبول می کند.

فادیک به دیدن سلطان می رود و به او می گوید:« تسلیت میگم. میدونم امروز شما هم تشییع جنازه داشتین.

اما منم امروز پسرم رو از دست دادم که کار یاماچ بود. » سلطان جا می خورد و به او تسلیت می گوید.

فادیک ادامه می دهد: «سلطان خانم تو هم این عذاب رو اندازه من میشناسی. اما این اینطوری ادامه پیدا کنه قلب ما بیشتر از اینا قراره داغدار بشه. غرور و خشم اونا برای خودشونه. ما مادر هستیم. اومدم دعوایی که بچه هامون شروع کردن رو ما تموم کنیم. » سلطان به او حق می دهد و حرفی نمی زند.

متین تنهایی در میخانه نشسته. یاماچ به او ملحق می شود و کمی بعد هم جومالی و سلیم و جلاسون و عمو و علیچو و مکه هم سر می رسند.

متین کنار خودش جای خالی ای برای کمال گذاشته و علیچو هم برای ادریس. یاماچ با بغض به جای خالی رفتگانشان خیره می شود.

آنها کنار هم می نوشند بی خبر از این که افراد آذر به همراهی دیگر کله گنده ها به تمام مکان هایشان حمله کرده و آنجا را به هم ریخته اند…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 248 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 249 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *