خلاصه داستان سریال ترکی گودال قسمت 350

در این مطلب خلاصه قسمت 350 سریال گودال را برای شما عزیزان آماده کردیم ، امیدوارم از مطالعه آن لذت ببرید .

سریال گودال قسمت 199

سریال گودال قسمت 350

جومالی به قهوه خانه می رود و روی صندلی همیشگی می نشیند و با شنیدن صدای بوق متوجه می شود که چیزی زیر صندلی اش هست. او از فیاض می خواهد که نگاهی به زیر صندلی بیندازد و از نگاه پر از ترس فیاض مطمئن می شود که زیر صندلی اش بمب گذاشته اند.
آکین در بیمارستان بالاسر یاسمین است و دکتر درمورد وضعیت یاسمین به او می گوید:« یه ترکش تو سر یاسمین خانمه. اگه عملش نکنیم احتمال فلج شدنش هست و از طرفی عملش هم خطرناکه.» یاسمین می گوید که وقتی بچه بوده بمبی کنارش منفجر شده و دکترها نتوانسته اند ترکش آن را از سرش بیرون بیاورند. آکین از شنین این چیزها خیلی ناراحت می شود. بعد از رفتن دکتر از اتاق، آکین متوجه می شود که پشت در اتاق بمبی گذاشته اند. او که دیگر نمی تواند در را باز کند سراغ پنجره ها می رود و می بیند که پنجره ها هم میله دارند و امکان فرار کردن از آنجا وجود ندارد. او سعی می کند جلوی یاسمین خود را خونسرد نشان دهد و یاسمین را نترساند.
یاماچ وقتی که وارد قهوه خانه می شود و وضعیت جومالی را می بیند به امنیتشان لعنت می فرستد و از فیاض می خواهد که فرهاد را صدا بزند تا شاید او بتواند بمب را خنثی کند. فیاض و متین سراغ فرهاد می روند اما متوجه می شوند که دستگاه لحیم کاری توی صورت او منفجر شده و فرهاد نمی تواند کمکی کند. یاماچ به یاد وارتولو می افتد که اگر بود می توانست کمکشان کند. جومالی که از وضعیت خودش عصبانی است و نمی تواند از جایش جم بخورد با شنیدن اسم وارتولو به او می گوید:« اره پسر بابات ادعا داشت که از مین سر درمیاره و روی مین ها معلق زده و این چیزا…ولی حالا که لازمش داریم نیست.» یاماچ از وارتولو دفاع می کند و با کنایه می گوید:« نه که الان تو افغانستان تو جکوزی نشسته و داره کیف می کنه.» از طرفی در افغانستان وارتولو که اسلحه به دست و با صورت درب و داغان از شر بمب و خمپاره بین کوهها پناه گرفته از ته دل فریاد می زند:« یاااااماچ. منو فرستادی اینجا. آخه من چیکار دارم بین این کوههای لعنتی افغانستان؟»
یاماچ که از بمب سر در نمی آورد و تنها امیدش به فرهاد است با شنیدن خبر سوختگی دست و صورت او به هم می ریزد و سراغ علیچو می رود. دقایقی قبل علیچو هم با نشستن روی صندلی بمب گذاری شده اش گیر افتاده و او هم نمی تواند از جا بلند شود و خودش به کمک نیاز دارد. یاماچ با دیدن وضعیت او ناراحت و عصبی می شود و از او می خواهد که اصلا تکان نخورد و همانجا بماند.
چاعتای سرن را برای کشتن اماده می کند و از او گوشی اش را می خواهد. سرن چند روز پیش سراغ یاماچ رفته بود و به او گفته بود:« چاعتای قراره منو پیدا کنه و بکشه و نمی تونم ازش فرار کنم. از طرفی هم نمی خوام بازنده باشم. من جای اونو نمی دونم اما تو می تونی بفهمی. ازت می خوام که پیداش کنی و اونو بکشی.» یاماچ سرن را پیش فرهاد برده بود و فرهاد نرم افزاری به گوشی او وصل کرده و گفته بود که اگر دکمه ی کناری گوشی اش فشار داده شود لوکیشن گوشی برای فرهاد فرستاده خواهد شد. سرن قبل از رفتن از یاماچ خواسته بود که مراقب اسب مورد علاقه ی آریک یعنی شمشک باشند. حالا سرن که مقابل چاعتای ایستاده دکمه ی گوشی را قبل از تحویل دادن ان به چاعتای فشار می دهد. لوکیشن برای کامپیوتر فرهاد فرستاده می شود اما فرهاد در بیمارستان است و متوجه ان نمی شود.
در افغانستان وارتولو بعد از گذراندن روز سختش وارد چادری که در ان اقامت دارد می شود و رو به اسکندر با خشم می گوید:« واسه عملیات رفتم اما این ژنرال که قرار بود بکشم نیومد. پدرمو دراوردن اما اون پیداش نشد. هیشکی متوجه حضور من نبود پس اونا چجوری فهمیدن؟ اگه بین ادمای تو جاسوس نیست پس چطور فهمیدن من اونجام؟» اسکندر به حرفهای او توجهی نمی کند و می گوید که قضیه ی مهمتری وجود دارد. او وارتولو را کنار خودش می نشاند و می گوید:« این آکین شما با یاسمین توی یه خونه موندن. طبق اداب و رسوم ما یا آکین باید با یاسمین ازدواج کنه و یا من یاسمینو می کشم.» وارتولو جا می خورد و اسکندر را بخاطر طرز فکرش سرزنش می کند.
مکه و جلاسون تصمیم می گیرند قبل اینکه منفجر شوند شانسشان را امتحان کنند و برای نجات گودال و خودشان ریسک کنند. جلاسون نارنجکی که در دست دارد را به طرف در قفل شده پرتاب می کند و نارنجک بعد از دو سه ثانیه منفجر می شود و با خراب کردن در راه را برایشان باز می کند.
زنهای کوچوالی برای اشپزی کردن به اشپزخانه ی محله می روند و سلطان افسون را هم برای اشنا کردن با محله همراه خودش می برد. افسون که تا به حال از این کارها نکرده به ناچار مجبور می شود که در گودال اشپزی کند و بین مردم غذا پخش کند. او یاماچ را در دلش بخاطر این وضعیت سرزنش می کند. از طرفی گولکان هم به خواسته ی چاعتای در تعقیب اوست. جومالی به زحمت ماجرای بمب را از داملا و مادرش پنهان می کند و فقط از آنها می خواهد که از او فاصله بگیرند.
در بیمارستان یاسمین از روی تخت بلند می شود و نگاهی به بمب پشت در می اندازد و با چهره ای مطمئن و مصمم از آکین می خواهد که برایش قیچی پیدا کند. آکین با تعجب به او نگاه می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان  سریال گودال قسمت 350 لذت برده باشید. در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال گودال قسمت 351 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *