خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت ۴۰ + زیرنویس و دوبله

گیدیز وقتی متوجه می شود که سنجر می خواهد به دنبال ملک و ناره برود فورا پاسپورتش را برمی دارد تا او هم با سنجر همراه شود.

گاوروک خودش را به خانه روستایی می رساند و خبر این که سنجر می خواهد به اسپانیا برود را به ناره می دهد. ناره با درماندگی می گوید: «من چه کردم…. ؟ آکین و سنجر را با هم به یک مکان فرستادم.

آکین هم سوار هواپیما می شود. سنجر هم قبل از سوار شدن رو به سفیر می گوید: «اگر پاسپورت تو باطل شده پس مال ناره و ملک هم باطل شده چون تو سرپرست آنها هستی. » و با خوشحالی می فهمد که ناره جایی نرفته است.

گیدیز هم خودش را به فرودگاه می رساند که ناره به او زنگ میزند و می گوید: «من جایی نرفته ام. در خانه ی پدری گاوروک هستم. هدفم از این کارها دور کردن آکین از اینجا بود. » گیدیز با عجله به سمت خانه روستایی می رود و سنجر هم که گیدیز را دیده او را تعقیب می کند. گیدیز با دیدن ناره می گوید: «دلم می خواهد بغلت کنم… ولی نمی شود! » و کنار هم می نشینند تا صحبت کنند. سنجر از پشت درخت ها آنها را می پاید.

گاوروک هم مراقب ملک است. ناره به گیدیز توضیح می دهد: «وقتی دو روز پیش خانه شما بودم آکین با چرب زبانی مادر و خواهرت را گول زده و بود وارد اتاق من شده بود. او به مادرت گفته بود که می خواهد بدی هایی را که پدرم در حق تو کرده را جبران کند.

من از آکین خیلی می ترسم برای همین او را گول زدم و به اسپانیا فرستادم. » گیدیز که باورش نمی شود آکین تا اتاق ناره رفته باشد با عصبانیت می گوید: «چرا ما را در جریان نمیگذاری؟ چرا سرخود هرکاری میکنی؟ چرا پول ها را از خانه اشه برداشتی؟ » ناره که از حرف های گیدیز تعجب کرده بعد از کمی فکر می فهمد که آکین به خاطر پاپوشی که هشت سال پیش سنجر برای او دوخته به عنوان دزد شهرداری تحت تعقیب است و ناره هم برای این که از موگه حمایت کند و گیدیز نفهمد دزدیدن پول ها کار آکین بوده به او می گوید که هم دزدیدن پول ها و هم یادداشت کار خودش بوده است.

سنجر از پشت درخت ها بیرون می آید و اول به سراغ ملک می رود و او را در آغوش می گیرد. سپس ملک را دست گاوروک می سپارد و با ناره وسط باغ می روند تا صحبت کنند. سنجر از ناره می پرسد: «چرا به من نامه ننوشتی و برای گیدیز نوشتی؟! » ناره می گوید: «من همیشه نامه های عاشقانه برایت نوشته ام و نخواستم ناراحتت کنم. » سنجر می گوید: «ولی تو نقشه میکشی و دخترم را فراری میدهی و دروغ میگویی! چرا این کارها را انجام میدهی؟ » ناره می گوید: «من نمی توانم زن خانه دار باشم و توی خانه بشینم.

سنجر قبول می کند که ناره کار کند و با ملک با هم در خانه جداگانه زندگی کنند. و درمورد یادداشتی که در خانه اشه پیدا شده می گوید: « این یادداشت تو نیست و پول ها را هم تو ندزدیدی. تو داری از آکین که عاشقش هستی حمایت میکنی! » ناره سیلی محکمی به صورت او می زند. سنجر می گوید: «پس واقعیت را بگو! داری از موگه که دوست دختر آکین است حمایت میکنی؟ » ناره با تردید و تعجب به صورت سنجر خیره می شود. ناگهان گیدیز از پشت درخت ها بیرون می آید و به سمت سنجر حمله می کند و او را زیر مشت و لگد می گیرد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *