خلاصه داستان سریال هرجایی قسمت ۲۱ + زیرنویس و دوبله

سلام همراهان عزیز استارا خبر.

در این بخش خلاصه داستان سریال هرجایی (قسمت) ۲۱ را اماده کردیم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال هرحایی (تردید)

سریال هرجایی قسمت ۲۱

نصوخ به زور ریان را با خود به طبقه ی پایین می برد.

میران متوجه گیر افتادن ریان می شود اما اسلحه ای که روی سرش گذاشته اند مانع از عکس العمل او می شود.

او به پشت سرش نگاه می کند و مادربزرگش و افرادش او را می بیند.

عزیزه می گوید: «از همانجا که آمده ای برگرد. »

میران اصرار می کند که باید ریان را هم با خود بیاورد.

عزیزه که می بیند حریف میران نمی شود می گوید: «برو ولی بدان اگر تیراندازی شود افراد من به ریان هم رحم نخواهند کرد. »

میران با عجله به طرف طبقه ی پایین می رود.

نصوخ اسلحه را به طرف ریان گرفته.

ریان با زاری می گوید: «می دانم دلت می خواهد بمیرم. هیچ وقت من را دوست نداشتی. خیلی تلاش کردم محبتت را جلب کنم ولی نتوانستم. »

و خاطراتی از بدرفتاری های پدربزرگش را یادآوری می کند و می گوید: «همیشه پر و پالم را شکستی و تحقیرم کردی. »

در حالی که دست های نصوخ می لرزد اسلحه را پایین می آورد.

اما ریان دست او را گرفته اسلحه را دوباره روی پیشانی اش می گذارد و از پدربزرگش می خواهد شلیک کند.

میران سریع وارد اتاق می شود و اسلحه اش را به طرف نصوخ می گیرد و می گوید: «به ریان صدمه ای بزنی، مردی. »

نصوخ اسلحه را به طرف میران می گیرد و می گوید: «با اسلحه وارد عمارت من میشوی و از دختره دفاع میکنی؟ پس چرا دامنش را لکه دار کردی؟ چرا انتقامت را از مردها نگرفتی مردک بی غیرت؟! »

ریان بلند می شود و روبروی نصوخ می ایستد و می گوید: «بزن و راحتم کن. ناموس لکه دار شده ات را تمیز کن. »

در همین هنگام، گل که از شوق دیدار خواهرش نتوانسته بخوابد به اتاق می آید و به طرف میران می رود و او را بغل می کند.

نصوخ با دیدن او اسلحه اش را پنهان می کند.

گل که از دیدن میران خوشحال است شروع به شیرین زبانی می کند.

میران می گوید: «ما برویم. بعدا تو برای مهمانی به خانه ی ما بیا. »

گل قبول می کند و آنها را بدرقه می کند.

میران و ریان در کنار هم از در خارج می شوند و نصوخ که در حضور گل کاری نمی تواند بکند با خشم آنها را نگاه می کند.

آزاد مست و پاتیل وارد عمارت می شود.

یارن فکر تازه ای به سرش می زند، دست او را می گیرد، توی تختخواب می خواباند و می گوید: «به حرف هایم گوش کن. ببین خودت را به چه روزی انداخته ای! به خودت بیا. »

آزاد از او می خواهد برود و او را با بدبختی هایش تنها بگذارد.

اما یارن آخرین تیرش را هم رها می کند و می گوید: «من تو را باور می کنم. عشقت به ریان را باور می کنم و کمکت می کنم تا او را به دست آوری. »

آزاد با پوزخند می گوید: «من خودم فهمیدم که ریان من را نمی خواهد ولی تو نفهمیدی. »

یارن می گوید: «او الان به حمایت تو نیاز دارد.

مجبور شده با مرد متاهل زندگی کند.

باید نجاتش بدهی و بدان زن ها عاشق مردهای قدرتمند هستند. »

میران و ریان به عمارت اصلان بی وارد می شوند.

ریان از میران می خواهد توضیح بدهد که انتقام چه را از آنها گرفته است.

میران که نمی داند از کجا شروع کند با صدای لرزان و چشم های اشک آلود می گوید: «پدر تو، پدر و مادر من را کشت و ناموس مادرم را گرفت. او من را نابود کرد. »

ریان با تعجب نگاهش می کند و می گوید: «پدر من هرگز این کار را نمی کند. پدر من آن آدمی که می گویی نیست. او آدم خیرخواهی است. اهل کمک و دادن خیرات به مردم است. مغز تو را سال ها با حرف های پوچ پر کرده اند. »

میران روی صندلی می نشیند و طاقت ایستادن ندارد بعد می گوید: «یادم می آید کوچک بودم. با صدای شیون مادربزرگم که پسرش را صدا میزد بیدار شدم. ترسیده بودم. جسد پدر و مادرم را آوردند… »

میران بلند می شود و در حالی که تمام بدنش به لرزه افتاده می گوید: «هازار شاداغلو به ناموس مادرم چشم دوخته بود. او را فراری داد. پدرم  برای نجات مادرم به دنبالشان رفته ولی پدر تو هردوی آنها را کشت. پدر تو صدا و بوی مادرم را از من گرفت. همان موقع تصمیم گرفتم از پدرت انتقام بگیرم. با این فکر بزرگ شده ام و زندگی کرده ام. ما خانه و زندگی مان را به خاطر پدر تو ترک کردیم. »

ریان که باورش نمی شود می گوید: «چطور توانستی با این نفرت زنده بمانی؟ »

میران رو به او می گوید: «من عشق ورزیدن را نمیدانم، عفو کردن را نمیدانم، کل زندگی من نفرت بوده. »

هردو به هم خیره می شوند و اشک می ریزند.

ولی حتی نمی توانند همدیگر را در آغوش بگیرند.

میران از اتاق خارج می شود و حرف هایش مدام در ذهن ریان تکرار می شود.

ریان از اتاق خارج شده و به ستاره ها چشم می دوزد و اشک می ریزد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت سریال ترکی تردید (هرجایی) لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال هرجایی (تردید) قسمت ۲۲ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *