خلاصه داستان سریال کلاغ قسمت ۲۹ + زیرنویس و دوبله
DMufeRxBmc4
دیلا پشت میز پدرش مینشیند و میگوید که از این پس، کارهای رأفت را ادامه میدهد. او کارتی که از بهرام آدی وار رسیده بود نشام میدهد. بهرام میخواهد که دیلا جایگزین رأفت باشد. همچنین دیلا بطور مستقیم میگوید که نمیخواهد با کوزگون کار کند. حمل و نقل قاچاق بذر وظیفه کوزگون است که محموله را سالم برساند. اما دیلا میخواهد کوزگون را از شراکت برکنار کند.
کوزگون از اینکه دیلا میخواهد سد راهش بشود عصبانی ست و به او میگوید که تمام کارهایش از روی لجبازی و بدون فکر کردن است. دیلا این بار در مقابل کوزگون محکم است و او را دشمن خود میداند. او تیکه میاندازد و میگوید: « من از بهرام اجازه گرفتم و پشت میز نشستم. تو خودت برای کار ازش اجازه گرفتی؟ تا جایی که یادم میاد آدم بابام بودی»
.
وقتی که دیلا تصمیم داشت که خانه را ترک کند. بهرام آدی وار با بمب ساعتی برایش پیغامی فرستاده بود. منظور بهرام این بود که یا دیلا جای پدرش کار میکند و یا تمام خانواده بیلگین را میکشد. دیلا که چاره ای نداشت جریان را به علی توضیح میدهد. علی میگوید که در همه حال کنار خواهرش میماند. آن روز قرار است که دیلا برای اولین بار به ملاقات درویش برود. او به محله قدیمی رفته و به کمک پسرهایی که آنجا کار میکنند به سمت درویش هدایت میشود. درویش میگوید: « تو اولین زنی هستی که بهرام انتخاب میکنه. میخواستم جای دلبازی ازت پذیرایی کنم. تو از طرف بهرام آدی وار کاندید شدی که برای نشستن جای پدرت اجازه بگیری. اگه تونستی از امتحانش قبول بشی به من میگه که برات کت شلوار بدوزم. امتحان تو فردا شبه. باید محموله رو با همون آدم های قبلی بفرستی.» دیلا مخالفت اش را با بهرام اعلام میکند و میگوید که با آدم های قبلی (یعنی کوزگون) کار نمیکند. درویش نیز به او اخطار میدهد که اگر سرپیچی کند، با جانش تقاص پس میدهد. او ادامه میدهد : « خصومت شخصی مهم نیست. پدرت و شرف هم اختلاف داشتن ولی مجبور به شراکت بودن. ازدواج رأفت و شرمین هم برای پایداری شراکت بود» دیلا از جدیت کار مطلع میشود…
علی به ملاقات پدرش میرود و جریان را خبر میدهد. رأفت میگوید که حتما انتخاب دیلا برای جانشینی سودی برای بهرام دارد. دیلا نیز باید بدون ضرر زدن به بهرام کار کند وگرنه عواقب بدی خواهد داشت.
دیلا در تماس تلفنی به علی میگوید که از بالا دستور کار کردن با کوزگون آمده است. علی میگوید : « میخوای چیکار کنی؟ با کوزگون کار کنی یا حرف هایی که صبح زدی رو عملی کنی» دیلا نقشه ای میکشد تا دیگر با کوزگون کار نکند.
.
کوزگون به دوستش جهان میگوید که باید آماده باشند زیرا دختر رأفت میخواهد چوب لای چرخشان بکند. اگر دیلا در حمل و نقل بذر مشکلی ایجاد کند، بهرام سروقت کوزگون میآید. کوزگون از رفتارهای بچگانه دیلا میگوید و لبخند میزند. جهان متوجه میشود که دیلا و کوزگون یکدیگر را دوست دارند اما عشقی که شادی نمیآورد و باعث رنج است.
.
شرمین در دفتر به سراغ قمری میرود. او میگوید : « فیلمی که به تو دادم رو دیدی؟ کوزگون و شرف باهم از رستوران خارج شدن و دقیقا نیم ساعت بعد، شرف زخمی پیدا شد. این یعنی برادرت، برادرم رو کشته» قمری میگوید که حقیقت هرچه باشد آن را فاش میکند. او قول میدهد به تحقیقات ادامه دهد.