خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۲۶ + زیرنویس و دوبله
جرن به حرف مادربزرگش گوش نمی کند و در اتاق لباسها با شنیز ملاقات می کند. شنیز در مقابل سوال های جرن کاملا خونسرد است و لبخند می زند. او از گاوصندوق، گردنبند طلای سفید بیرون می آورد و به گردن جرن می اندازد. او می گوید که دیشب عملیاتی انجام داده است تا مطمئن شود، جرن از جنک حامله است. سپس جرن را عروسش می نامد و او را به راحتی خام می کند..
در خانه، شنیز به پر و پای جمره میپیچد و مدام به او متلک می اندازد. جمره به داروهای ندیم شک می کند زیرا هیچ تاثیری در بهبودی و پیشرفت ندیم نداشته است. دکتر خانوادگی برای معاینه می آید. جمره این موضوع را با دکتر در میان می گذارد. از آنجا که دکتر با شنیز هم دست است، جمره را تحقیر کرده و از اتاق بیرونش می کند. جنک می خواهد به پدرش ثابت کند که او و جمره عاشق یکدیگر هستند. او از این لجبازی و نقش بازی کردن ها خوشش می آید. به همین دلیل یک شاخه گل برمیدارد تا به جمره بدهد. جمره با دیدن جنک یک مشت به شکم اش میکوبد و از حماقت جنک عصبانی ست. جنک میگوید که دیشب در آن شرایط چاره ای نداشته و مجبور شده عشق را بهانه کند. سپس شاخه گل را به جمره می دهد. جمره کمی مردد می شود و می گوید که اولین گلی است که تا به حال گرفته است. جنک با خنده میگوید :{ یعنی تو تا حالا دوست پسر نداشتی؟}
سحر در حیاط دخترش را با جنک میبیند. او سریعا بین شان می رود و گل را پرپر میکند. او به جنک میگوید که دورو بر جمره نپلکد زیرا جمره از آن دخترهای خوش گذران خیابانی نیست. او پس از اینکه برای جنک خط و نشان میکشد، دخترش را با خود به خانه می برد. سحر خیال میکند که جمره گول ظاهر جنک را خورده است و به او تذکر میدهد. سحر میگوید که اینطور پسرها، دخترها را به بازی میگیرند. و وقتی کارشان تمام شد، دختر را مثل چرک کف دست، پاک میکنند. جمره میداند که هیچ عشق و عاشقی ای در کار نیست و بخاطر دروغ جنک در این مخمصه افتاده است. او در مقابل حرف های مادرش نمیتواند چیزی بگوید.
جرن و شنیز از پنجره ی اتاق ، جمره و جنک را در حال صحبت کردن دیده اند. جرن وقتی خواهرش را در کنار جنک می بیند حرص میخورد و به شنیز میگوید :{ بعد از اینکه با جنک ازدواج کردم، خواهرم رو از این خونه میندازم بیرون} شنیز دوباره به سمت گاوصندوق میرود و دستبند گرانبهایی بیرون می آورد. او به جرن میگوید که این دستبند را در وسایل جمره بگذارد. شنیز نقشه دارد تا سحر را تحریک کند و به جان جمره بیاندازد. جرن با کمال میل قبول میکند تا علیه خواهرش اقدام کند..
جمره نزد جنک می رود و از او می خواهد که با ندیم روبرو شود. جمره سعی دارد ترس های جنک را از این ببرد و برای اینکار او را مجبور میکند که به اتاق ندیم برود. در اتاق، ندیم مانند جسمی بی جان روی ویلچر افتاده است. جنک مدام ندیم را اثر خود می نامد. جمره آنها را روبرو میکند و میگوید :{ این اثر تو نیست. اثر مادرته. دیگه وقتشه ندیم رو ببینی. ندیم پسرعموی توئه، از خون و خونوادته. تو دیگه نباید اونو به عنوان گناهت ببینی} جنک بدحال میشود و از آنجا را ترک میکند. جمره متوجه میشود که جنک هنوز آمادگی روبرو شدن را ندارد.
آگاه در شرکت نامه ها و دعوت های کاری دریافت می کند. در میان نامه ها، پاکت مشکی وجود دارد که حاوی یک کاغذ است. روی کاغذ اثر انگشت خونی وجود دارد و تاریخی نزدیک به چند روز آینده را نشان میدهد. آگاه تمام نوچه هایش را صدا میکند و با فریاد به آنها میگوید :{ یک ساله که هر ماه این پاکت مشکی با اثر انگشت خونی برای من ارسال میشه. این چه معنی ای میتونه داشته باشه؟ شما بی عرضه ها هنوز بعد یک سال نتونستین فرستنده رو پیدا کنین.} آگاه به ویلا می رود و به تمام بادیگاردها اعلام آماده باش میدهد. هیچکس در روز موعود حق استراحت ندارد و باید از خانه و خانواده آگاه محافظت کنند. آگاه همچنین تاکید میکند که شنیز نباید از این موضوع باخبر شود.
شنیز از دکتر یک آمپول دوپینگ میگیرد و به اتاق ندیم می رود. شنیز برای انجام نقشه هایی که در سر دارد میخواهد این آمپول را به دست ندیم تزریق کند. پس از تزریق، دست و پای ندیم میلرزد و ناگهان قدرت میگیرد. او با دو دستش گلوی شنیز را میگیرد و با تمام قوا سعی دارد شنیز را خفه کند. جنک از راه می رسد و به صحنه خفه شدن مادرش مینگرد و هیچ کاری نمی کند. داملا با دیدن مادرش به سمت او میدود تا نجاتش دهد اما نمی تواند. آگاه و جمره با شنیدن صدا نیز به طبقه بالا می آیند و آگاه شنیز را از دستان ندیم بیرون میکشد. او با جنک دعوا میکند زیرا در آن شرایط به مادرش کمکی نکرده است..