خلاصه داستان سریال استانبول ظالم قسمت ۲۷ + زیرنویس و دوبله

گردن شنیز قرمز شده است و سرفه می کند. آگاه و داملا، شنیز را به اتاق خواب میبرند.
سرنگ آمپول بر روی زمین کنار ویلچر افتاده و جمره آن را می‌بیند. او سرنگ را پنهان میکند. او و جنک هردو می دانند که شنیز اینکار را با ندیم کرده. جمره از آگاه اجازه می‌گیرد که شب را کنار ندیم بماند تا حواسش به او باشد. آگاه قبول میکند و جمره کنار تخت ندیم روی صندلی می نشیند.
صبح روز بعد، سحر به اتاق دخترها میرود و می‌بیند که جمره به خانه نیامده است. او استرس میگیرد و با نگرانی به سمت ویلا می‌دود. او خدا خدا می‌کند که دخترش با جنک نباشد. پس از اینکه می‌بیند جمره روی صندلی کنار ندیم خوابش برده، خیالش راحت می‌شود.

جمره بعد از بیدار شدن، با دوستش تلفنی صحبت می‌کند تا سرنگ را مورد آزمایش قرار دهد. او می‌خواهد بداند که شنیز چه ماده ای به ندیم تزریق کرده است. جنک صحبت های جمره را می‌شنود اما چیزی نمی‌گوید. او به اتاق مادرش میرود. شنیز یک دستمال گردن می‌بندد تا قرمزی گلویش مشخص نباشد. سپس به جنک می‌گوید :{ اگه برای معذرت خواهی اومدی، میبخشمت. ترسیده بودی و دستپاچه شدی برای همین به کمک من نیومدی} جنک می‌گوید که برای طلب بخشش نیامده است. او در واقع خودش و مادرش را بخاطر گناهانی که مرتکب شده اند، نمی بخشد. شنیز از پسرش می پرسد که آیا سرنگ را پیدا کرده یا خیر. جنک اصرار دارد که مادرش این کارها را کنار بگذارد و از اتاق بیرون میرود. شنیز با خود می‌گوید تا وقتی که این راه تمام نشده نمیتواند کارش را رها کند. سپس با جرن تماس میگیرد و اعلام می‌کند که زمان انجام‌ نقشه فرا رسیده است.

جنک در خیابان به سراغ جمره که منتظر اتوبوس ایستاده می‌رود و از او می‌خواهد که سرنگ را پس بدهد. جمره می‌گوید :{ دوباره میخوای از مادرت حمایت کنی و ازش محافظت کنی؟} جنک انکار میکند و قصد دارد که این جریان را تمام کند. او کیف جمره را می‌گیرد و سرنگ را برمی‌دارد و می‌گوید :{ من جلوی مادرم رو میگیرم نه تو} سپس میرود.
جمره قبل از اینکه جنک بیاید برای محکم کاری، از داروخانه مشابه آن سرنگ را خریداری کرده و نگه داشته بود. در واقع جنک سرنگی که خالی بوده را برداشته است. جمره به سرقرار می‌رود، آمپول و قرص های ندیم را به دوستش که در آزمایشگاه کار میکند، میدهد. دوست جمره قرار است آنها را آزمایش کند و پس از چند روز جواب را به جمره بگوید.
جنک کنار دریا میرود و سرنگ را به سطل آشغال می اندازد. آگاه که پسرش را با جی پی اس تعقیب کرده به سراغش می رود و میخواهد مردانه و تنها صحبت کنند. آگاه از جنک می پرسد که چرا وقتی مادرش در حال خفه شدن بود، هیچ کاری نکرده است؟ او مدام سوال میکند و میخواهد از درد جنک باخبر شود. جنک در نهایت می‌گوید که او فقط با خودش مشکل دارد و با هیچ کسی مشکل ندارد. سپس سوار ماشین شده و از آنجا می‌رود.

جرن جعبه ی دستبندی که شنیز به او داده را در کشوی جمره پنهان می‌کند. سپس داد و بیداد راه می اندازد و به مادرش می‌گوید که نمی تواند جوراب هایش را پیدا کند. سحر کشو هارا میگردد و با جعبه روبرو می‌شود. جرن خود را به بی خبری می‌زند و میگوید:{ وای این دستبند اگه اصل باشه خیلی گرونه، خواهرم پول همچین دستبندی رو نداره، حتما از کسی کادو گرفته} سحر جعبه را برمی‌دارد و برند اش را می‌بیند. او به مغازه ای که از آن خریداری شده میرود تا از اصل یا تقلبی بودن دستبند باخبر شود. فروشنده سیستم را چک میکند و میگوید این دستبند از کلکسیون ماست و جنک کاراچای آن را خریده است. سحر بدحال شده و در همین حال شنیز وارد مغازه می‌شود. او و شنیز باهم در کافی شاپ قرار ملاقات می‌گذارند. سحر گمان میکند آن دستبند را جنک به دخترش هدیه داده، برای همین آن را به شنیز پس میدهد. شنیز با کمال خونسردی و آرامش می‌گوید :{ شما رو درک می‌کنم چون‌ خودم هم دختر دارم. پسر من هر دفعه با دخترهایی مثل دختر شما میگرده و بعد از چند روز ولشون میکنه. من عادت دارم که دخترها رو از حرم سرای پسرم جمع کنم و این دیگه عادی شده. اما برای شما چطور؟ شما چطور با این کنار میاید؟ فکر نکنم بتونید جلوی دخترتون و آبروتونو بگیرید. این هدیه نشون میده که پسرم، دخترتون رو تور کرده. تا کار از کار نگذشته از دخترتون محافظت کنید} شنیز با این حرف ها قصد دارد سحر را تحریک کند تا با دخترش به روستا بازگردند. سحر با شنیدن این حرف های سنگین، ناراحت می‌شود و پس از حساب کردن میز، آنجا را ترک می‌کند…

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *