خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۲۳ + زیرنویس و دوبله

ترانه در شب تولدش به خاطر آمدن حکم اعدام پیمان بسیار ناراحت است و تنها به اتاقش می رود و سخت گریه می کند. خانواده ی او و سهیل که می خواستند برایش جشن تولد بگیرند دلیل ناراحتی اش را می پرسند. ترانه موضوع را فقط به سهیل می گوید. سپس برای اینکه خانواده اش به موضوع شک نکنند همراه آن ها جشن می گیرد. پیمان از زندان به خانه زنگ می زند و آقا مصطفی گوشی را برمی دارد. وقتی پیمان صدای موسیقی را می شنود دلیلش را می پرسد و آقا مصطفی می گوید که تولد ترانه است. پیمان ناراحت می شود و می گوید: “می ذاشت حداقل یه شب می گذشت. به اون ترانه بگو اینقد معرفت نداره که بذاره اعدام شم بعد تولد بگیره؟” به این ترتیب همه ی خانواده از آمدن حکم اعدامش باخبر می شوند. مادر ترانه از حال می رود و او را به بیمارستان می رسانند.

ترانه همان شب خودش را به خانه ی خانم زارع، وکیل پیمان می رساند و با عصبانیت و تندی از او گله  می کند. در آخر می گوید: “منو کردی واسطه ی انتقام خودت. منو فرستادی توی اون خونه که انتقام خودتو بگیری.” و بدون توجه به حرف های زارع از خانه ی او بیرون می رود.

در این بین، سهیل با عمویش در پارک قرار می گذارد. عموی او که سعی دارد راه حلی را نشان دهد به او می گوید: “ما اصلا وقت نداریم. لیست ها رو تقریبا بستیم. از اونجایی که تو همیشه با قشر ضعیف کار کرده ای، خیریه راه انداخته ای و … و الان هم داری با یه خانواده ی آسیب دیده وصلت می کنی، می خواهیم برات یه مصاحبه راه بیندازیم. (برای جمع کردن رای مردم) سهیل که نمی خواهد به خانواده ی ترانه آسیب بزند، عصبانی می شود و می گوید: “من دیگه نیستم. اینو به بقیه هم بگو!”

ترانه در بیمارستان مشغول کار است که یک بیمار تصادفی را به آنجا می آورند. ترانه بالای سر بیمار می رود اما تشخیص او با تشخیص خانم دکتر (استاد ترانه) متفاوت است. ترانه اصرار دارد که بیمار باید سی تی اسکن شود ولی خانم دکتر می گوید فقط پایش شکسته است. زنی که تصادف کرده بود به خاطر همین اشتباه پزشکی میمیرد و ترانه به خانم دکتر می گوید که نمی تواند این خبر را به همراهان بیمار بدهد و بهتر است خودِ خانم دکتر این کار را بکند. او جواب می دهد: “بله من تشخیص اشتباه دادم ولی تا اونجایی که عقلم کار می کرده، کارم رو درست انجام دادم.” ترانه با این که به خاطر لطف های خانم دکتر به او مدیون است دلش می گوید که حقیقت را فاش کند.

در ادامه خانم زارع با اینکه به خاطر رفتارهای ترانه کمی دلخور است از او می خواهد که به راهش ادامه دهد و این بار سراغ داود برود.ترانه هم این کار را می کند. به داود می گوید: “آقا شهاب کارتون داشتن، منو فرستادن تا موضوعی رو به شما بگن. راستش یه خرده ازتون دلخوره. میگه به چند نفر از کارگرا بدهکار بودید. اونها هم ازت شکایت دارن.” داود می گوید: “من فقط به یکی بدهکار بودم. اونم فرستادم تو حساب فرشته تموم شد رفت.

بعد از شنیدن این حرف ها ترانه به خانه ی ناجیه می رود و پاکتی پول از طرف داود به او می دهد. ناجیه از او تشکر می کند و او را برای صرف چای به خانه اش دعوت می کند. ترانه صحبت را به کشته شدن فرشته می کشاند و می پرسد: “راسته که میگن اون پسره که نامزد فرشته بوده کشتتش؟” ناجیه با شک به این سوال جواب می دهد. ترانه می گوید: “شک داری؟ فکر نمی کنی با این شهادتی که دادی خون فرشته رو زمین می مونه؟” ناجیه می گوید: “بعضی وقت ها میگم شاید کشتن فرشته کار کس دیگه ای بوده ولی من خودم گیرم. بالاخره دارم توی اون کارخونه مار می کنم. بعد از این گفتگو، ترانه در ماشین سهیل به او می گوید: “همه به نفع خودشون کار می کنن. هیچ کس نمی خواهد حقیقتو بگه.”

روز بعد ترانه دربیمارستان متوجه وضعیت مالی بدِ مردی که به خاطر خطای پزشکی خانم دکتر همسرش را از دست داده بود می شود. برای اینکه حداقل بتواند دیه ی همسرش را بگیرد حقیقت را به او می گوید. آن مرد هم به خانم دکتر حمله می کند و صورت او را کبود می کند. خانم دکتر بابت این اتفاق ترانه را از اتاقش بیرون می کند.

آقای رستگار که دستور نبش قبر فرشته را داده بود متوجه می شود کسی که داخل قبر است فرشته نیست. پس به دنبال دکتری که مرگ فرشته را تایید کرده بود می گردد. بعد از اینکه متوجه می شود او مدتی است پیدایش نیست از طریق تصاویر دوربین های بیمارستانی که دکتر در آن کار می کرد جتازه ی او را در سردخانه پیدا می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *