خلاصه داستان سریال بوی باران قسمت ۳۸ + زیرنویس و دوبله

در دفتر وکالت، خانم زارع به ترانه می گوید: «وقتشه که به سمیه نزدیک بشی. چون یکی از شاهدا بوده و می دونیم که شهادت اونا خیلی هم صادقانه نبوده. »

سیاوش به خانه اش آمده تا به خانواده سری بزند. موقع رفتن، سیمین به او می گوید: «اگه بخوای میتونی یه مدت همینجا بمونی. این اتاق که خالیه. از وقتی اومدم تو این خونه یه چیز رو هی شنیدم. خانم جان از اسم و رسم خانواده گفته و گفته… منم یاد گرفتم هرطور شده این اسم بمونه که خوش نام باشیم. کم تلاش نکردم که مردم حرفمونو نزنن. » سیاوش می گوید: «فهمیدم چی میگی. کلاغه خبر آورده که من واسه اون زنو بچه ش خونه گرفتم. تو واقعا فکر می کنی من شبها اونجا می خوابم؟ » سیمین می گوید: «فکر نکن که مهمه واسم. اما فرضیه هم باشه ذهنو با خودش می بره. » سیاوش توضیح می دهد: «من به تو دروغ نمیگم. باور کن. اونا خیلی تو زندگی سختی کشیدن. فقط خواستم یه خورده آرامش داشته باشن. منم تو کارخونه بخوابم بهتره. میتونم از کار شهاب سر در بیارم. »

ترانه به همراه سهیل به خانه سمیه می رود و گزارش واقعی مسئول ایمن سازی کارخانه را به او نشان می دهد و می گوید که فریبا اتفاقی نمرده و کشته شده است و احتمالا ماجرا به فرشته و برهان هم مربوط می شود. سمیه بعد از شنیدن این حرف ها می خواهد بداند که ترانه واقعا کیست. ترانه می گوید که خواهر پیمان است. سمیه به خاطر اینکه ترانه به آنها دروغ می گفته عصبانی می شود و تهدید می کند که همه چیز را به آقای ستوده خواهد گفت. ترانه می گوید: «باشه تو به آقای ستوده بگو من به بازپرس میگم. » سمیه که کمی ترسیده درباره مشکلاتش صحبت می کند و می گوید: «برهان من اصلا این کاره نیست. حتما مجبورش کردن. » ترانه می گوید: «منم همین فکرو می کنم. ولی اگه برهانو بگیرن به جرم قتل اعدامش میکنن. الان انتقام خون فرشته و فریبا دست شماست. » سمیه قبول می کند که همکاری کند. ترانه می پرسد: «میشه به من بگید فریبا چی می دونست؟ » سمیه جواب می دهد: «فقط می دونم شب عروسی تنها پیمان ته باغ نبود. یکی دیگه هم بود. »

سیاوش چیزهایی برای خانه ناجیه خریده و آنها را دم در خانه به او می دهد. ناجیه از او می خواهد که اگر شام نخورده به خانه بیاید و شام بخورد. سیاوش که کلی کار دارد، امتناع می کند. ناجیه با بغض به او می گوید: «شما اصلا منو می بینی؟ ما دو نفر شرعا زن و شوهر هستیم. کجاش ایراد داره؟ مرد من که مرده شما هم که با سیمین خانم… » سیاوش حرف او را قطع می کند و می گوید: «قضیه پیچیده تر از این حرفاست. » ناجیه در حالی که گریه می کند می گوید: «شما مردی هستی  که زندگی منو نجات دادی . همه فکر می کنن که عاشق من هستی. اگه می خوای زندگی کسیو خراب کنی کاری کن عاشقت بشه! من قبلا درسته که بی پول بودم اما آرام بودم . » سیاوش سکوت می کند و بعد هم می رود.

در کارخانه، شهاب که با اصرار سیمین به آنجا آمده گزارش ایمن سازی را به سیاوش می دهد. اوهم آن را می خواند اما چون متوجه نادرستی اش می شود پاره اش می کند.

سمیه که با سوال و جواب کردن برهان نتوانسته سر از کار او دربیاورد خودش به محل کار پسرش می رود و متوجه می شود که برهان بدون اطلاع او بستنی فروشی باز کرده و حتی کارگر هم زیر دستش کار می کند. او از فهمیدن این ماجرا هم تعجب می کند و هم ناراحت می شود. سپس به خانه ترانه می رود و می گوید که حاضر است دوباره شهادت دهد. ترانه خیلی خوشحال می شود و به پدر و مادرش این موضوع را می گوید. آنها هم از ته دل خدا را شکر می کنند.

قرار می شود که دادگاه تجدید نظر برگزار شود. ترانه به دیدن پیمان می رود و این موضوع را به او اطلاع می دهد و می گوید: «همون رفیقت شهرام، اون شب اونجا بوده. مگه نگفتی خودش خبر عروسی فرشته رو بهت داده؟ »پیمان شوکه می شود بعد در حالی که از خوشحالی گریه می کند از ترانه تشکر می کند.

آقای رستگار خودش احضاریه ی دادگاه را پیش شهاب می برد و خبردادگاه تجدید نظر پیمان را به او می دهد و می گوید: «یادت نره بیای. » در ادامه شهاب با عصبانیت به خانه می رود و سیاوش را به خاطر اعتماد کردن به ترانه سرزنش می کند. شهاب احضاریه را نشان می دهد و هویت ترانه را آشکار می کند. سیمین وقتی می فهمد که ترانه خواهر پیمان است تعجب می کند. اما سیاوش خیلی خونسرد به شهاب می گوید: «حالا مگه می خواد تو رو بکشه؟ تو چرا ناراحتی؟ »

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *