خلاصه داستان سریال ترکی آقای ناشایست قسمت 39

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال آقای ناشایست قسمت 39 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال آقای ناشایست قسمت 15

سریال آقای ناشایست قسمت 39

ازگی و دنیز برای انتخاب لباس عقد برای جانسو به مزون می روند.

جانسو لباس عروس زیبایی به تن می کند که دنیز و ازگی حسابی تعریفش می کنند. زینب هم انجاست و ازگی با دیدن رفتار مهربان جانسو با او فورا می گوید: «جانسو چه مامانی بشی تو! به نظرم زودتر حامله شو! »

زینب این را می شنود و کمی دلخور می شود. بعد هم ازگی و دنیز هم لباس زیبایی انتخاب می کنند و خیالشان از بابت عقد فردا راحت می شود.

وقتی ازگی به رستوران برمی گردد، اوزگور از او می خواهد چشمانش را ببندد و او را به طبقه بالا و اتاق کاری که برایش آماده کرده می برد. ازگی با دیدن این صحنه می گوید: «اوزگور تو داری از ضعفم نسبت به خودت استفاده میکنی. تو که میدونی نمیتونیم کار و عشق رو با هم قاطی کنیم. »

اوزگور دلخور شده و به او حق می دهد که همان موقع صدای جیغ مشتری ها به گوش می رسد. اینبار تعداد زیادی سوسک از زیر میزها بیرون می آیند. اوزگور از این که مکان جدیدش با این اوضاع بدنام شده حسابی ناراحت می شود.

جانسو به همراه لونت و زینب برای گرفتن آزمایش به بیمارستان می روند. همان موقع هم دختر بچه ای همسن زینب کنارش می نشیند و با ناراحتی می گوید: «نامادریمو بابام بهم قول داده بودن بچه دار نمیشن. ولی الان اون حامله ست و بچه هم پسره. دیگه اصلا به من توجه نمیکنن. »

زینب با نگرانی به صحبت های صبح ازگی فکر می کند.

امره به خاطر ازدواج لونت، برایش جشن مجردی گرفته و در رستوران آهنگ می گذارد و اوزگور و اوزان و لونت را مجبور می کند تا برقصند. از طرفی هم ازگی در خانه به همراه دنیز جشن مجردی خودمانی ای گرفته که فقط دخترها دور هم مشغول رقص و بگو و بخند می شوند.

وقتی لونت در مورد دخترها می پرسد اوزان می گوید که ازگی جشن مجردی برایشان گرفته و امره فورا می گوید: «من میدونم تو جشن مجردی اتفاقای خوبی نمیفته! مثلا مردای آفریقایی رو میارن تا براشون برقصه! »

مردها با شنیدن این قضیه غیرتی می شوند و تصمیم می گیرند به خانه برگردند و با شنیدن صدای خنده و موزیک بلند دخترها از این موضوع مطمئن شده و بدون خبر قبلی وارد خانه می شوند. دخترها از دیدن انها متعجب و عصبانی می شوند و لونت می گوید: «اومدیم ببینیم رقاص مردی هست یا نه! »

دخترها از این بابت دلخور می شوند و انها را از خانه بیرون می کنند.

امره که از قبل فکر همه چیز را کرده، به رقاص های زن زنگ زده و ان ها را وارد خانه می کند.

لونت و اوزان و اوزگور متعجب می شوند و خودشان را عقب می کشند اما رقاص های زن به سمتشان می روند و مشغول رقصیدن با انها می شوند.

دخترها که به خاطر رفتارشان با پسرها کمی عذاب وجدان گرفته اند، به خانه بغلی می روند تا کنارشان باشند اما با دیدن صحنه رقاص های نیمه لختی زن عصبانی شده و اول زن های رقاص را بیرون می کنند و بعد از پسرها حساب پس می گیرند.

لونت با استرس توضیح می دهد که همه اینها زیر سر امره بوده است.

جانسو هم پیشنهاد می دهد تا بقیه شب را با هم برقصند. همه در آغوش عشقشان مشغول رقص می شوند و از این کار بیشتر لذت می برند.

صبح عقد در مکان جدید است، همه مهمان ها از راه می رسند که لونت متوجه نبود زینب می شود.

زینب یادداشتی گذاشته و نوشته: بابا و آبجی جانسوی عزیزم. من از این شهر میرم. بدون من حالتون بهتره.

لونت و جانسو نگران می شوند و همراه بقیه بیرون می روند تا زینب را پیدا بکنند. ازگی هم عاقد را مرخص می کند چون عقد به هم خورده است.

همان موقع سردار وقتی ازگی را تنها پیدا می کند به سمتش می رود و می گوید: «ازگی اگه میخوای لاگابیا رو به اوزگور برگردونی این صدای ضبط شده ی تولگارو که همه چیزرو گفته و گردن گرفته به دست پلیس برسون. »

اما ازگی با نگرانی می گوید که نمی تواند این کار را بدون خبر اوزگور بکند. سردار دستش را جلو می برد و فلش را درون دستان ازگی می گذارد. همان موقع اوزگور از راه می رسد و با دیدن این صحنه با خشم به ان دو خیره می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال آقای ناشایست   قسمت 39 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال آقای ناشایست قسمت 40 مراجعه فرمایید .

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *