خلاصه داستان سریال ترکی تصادف قسمت ۷ + زیرنویس فارسی و دوبله

همراهان عزیز در این بخش خلاصه قسمت ۷ سریال تصادف را آماده کرده ایم.

امیدوارم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال تصادف قسمت ۷

 

ولی، دختر زینب را به زور از خانه بیرون آورده و سپس به یک اسکله خلوت می برد.

او به دختر زینب میگوید که پدر و مادرش سر قول خود نبوده اند و او حالا باید تاوان اشتباه آنها را پس بدهد.

او سعی دارد با حرفهایش، از دختر بچه بخواهد که داخل آب بپرد.

کرم دم خانه یعقوب رفته اما هرچه در می زند، کسی در خانه نیست.

یکی از اهالی محل به او میگوید که یعقوب به همراه دختری از آنجا رفته اند.

کرم مشکوک شده و سپس دم خانه مادر مرال می رود تا سراغ او را بگیرد.

او از حرفهای تحقیر آمیز مادر مرال مبنی بر ساده لوح بودن خودش، متوجه می شود که مرال و یعقوب تمام این مدت با یکدیگر در رابطه بوده اند و برای او نقش بازی کرده اند.

کرم به شدت عصبی می شود. زمانی که کرم از زندان آزاد می شود، یعقوب و مرال تصمیم میگیرند او را دوباره تحریک به دزدی کنند و او را لو بدهند تا دوباره به زندان بیفتد، و خودشان با آسودگی با یکدیگر باشند.

یعقوب از طریق افرادش متوجه می شود که زینب را از اداره بیرون آورده، اما به دادسرا نمی برند.

او خودش را دم کلانتری می رساند تا زینب را تحت نظر داشته باشد.

کمیسر، زینب را دم خانه قدیر می برد. قدیر در خانه، شیر گاز را باز کرده و قصد دارد خودش را بکشد.

وقتی زینب دم در می آید و قدیر را صدا می زند، قدیر ابتدا اهمیت نمیدهد.

کمیسر می خواهد زینب را ببرد، که همان لحظه قدیر در را باز میکند.

زینب داخل رفته و وقتی می فهمد که اسلی و دخترشان مرده اند، به شدت ناراحت می شود.

او با عجز و التماس از قدیر میخواهد که به او کمک کند تا دخترش را نجات دهد.

قدیر حرف او را قبول نمیکند. زینب با ناراحتی و گریه بیرون می آید و سوار ماشین پلیس می شود.

ماشین راه افتاده و کمیسر هماهنگ میکند تا زینب را به دادسرا ببرند.

زینب که میداند با رفتن به دادسرا، دیگر نمی‌تواند از زندان خلاص شود، پشت چراغ قرمز در ماشین را باز کرده و پا به فرار میگذارد.

ناگهان قدیر مقابل او سبز شده و دستش را میگیرد.

او به زینب میگوید که کمک میکند تا دخترش را پیدا کند.

همان لحظه،یک پسرک دستفروش پیش قدیر می آید و دستبندی را به او نشان میدهد.

قدیر با دیدن دست‌بند، متعجب شده و میفهمد که دستبند از طرف ولی است.

او یاد روزی می افتد که داخل یک خانه تیر خورده بود، و وقتی ولی به آنجا می رسد،او با ناراحتی به ولی میگوید:« نتونستم نجاتش بدم.نتونستم به موقع برسم ولی».و ولی، به شدت ناراحت شده و آشفته می شود.

ولی کمی دورتر ایستاده و قدیر و زینب را می بینید. او با خودش، رو به قدیر میگوید :«این دفعه دیگه با هم می‌میریم، قدیر آدالی.»

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت سریال ترکی تصادف  لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال تصادف قسمت ۸ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *