خلاصه داستان سریال ترکی تو در خانه ام را بزن (عشق مشروط) قسمت 32

همراهان عزیز با سریال ترکی تو در خانه ام را بزن قسمت 32 همراه شما هستیم

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 2

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 32

سرکان در مورد این که ادا دائم در مورد تمام شدن قرارداد حرف میزند و سلین به قرارداد ازدواج بین او و فرید توجهی ندارد، به انگین غر می زند!

انگین هم در مورد این که نمیداند چطور باید از جرن و پیرل معذرت بخواهد و درکی از زن ها ندارد، غر می زند.

از طرفی ادا هم در مورد این که می خواهد سرکان و سلین را با هم رو در رو کند تا حرف هایشان را بزنند به جرن می گوید اما بعد با ناامیدی می گوید که فرید مدام پیش سلین است و این کار کمی غیرممکن است.

جرن پیشنهاد می دهد تا جایی باشند که ادا و فرید هم حضور داشته باشند که ادا بتواند سر فرید را گرم کند که سرکان و سلین بتوانند تنها بمانند و حرف هایشان را بزنند.

آلپ تکین از منشی اش می خواهد تا بقیه وقتش را خالی بکند و برای آیدان هم گل بزرگ و زیبایی سفارش بدهد تا او را سورپرایز کند اما از طرفی، سیفی بازیگر خوشتیپ و جوانی پیدا می کند تا نقش استاد گل بازی آیدان را ایفا بکند.

آیدان از آردا می خواهد تا پشت او بشیند و در حالی که او با گل بازی می کند، آردا هم به حالت رمانتیکی دستان آیدان را نوازش بکند!

آردا می گوید که اگر بخواهد حسادت آلپ تکین را برانگیزد این راهش نیست!

آیدان کلافه می گوید: «من فقط الان به استعداد بازیگری شما احتیاج دارم! »

همان موقع سیفی خبر می دهد که وقت آمدن آلپ تکین است.

آیدان با هیجان ژست می گیرد که سیفی خبر می دهد آلپ تکین امشب را خانه نمی آید.

آیدان حسابی ناراحت می شود. آردا دستان او را می گیرد و می گوید: «این که توجه شوهرتون رو میخواین یه راه داره… باید بیشتر از قبل به خودتون اهمیت بدین.. »

همان موقع هم آلپ تکین دسته گل به دست از راه می رسد و با دیدن این صحنه، با ناراحتی و بدون این که کسی متوجهش بشود خانه را ترک می کند.

انگین از سرکان میخواهد تا به ادا زنگ بزند چون رابطه ی آنها را دروغ نمی بیند.

همان موقع ادا به سرکان زنگ می زند و از او می خواهد تا برای حرف زدن به ویلای کوهستانی بروند.

سرکان فورا قبول می کند. وقتی انها به ویلا می رسند ادا می گوید: «من تورو اینجا صدا نکردم تا با هم حرف بزنیم. فرید و سلین رو هم دعوت کردم. فکر کردم فرصت خوبیه تا شما دوتا بتونین با هم صحبت کنین. »

این کار ادا توی ذوق سرکان می خورد اما وانمود می کند که از کارش خوشش امده.

قبل از آمدن سلین و فرید، سرکان در مورد فوبیای ادا می پرسد.

ادا گریه اش می گیرد و تعریف می کند: «شیش هفت ساله م بود که مامان و بابام خونه رو ترک کردن. من برای این که اونا بیان روز شماری میکردم. یه روز توی کمد بزرگ خونه ی خاله م پنهون شدم و بازی میکردم که خبر مردن پدر و مادرم به خاله م رسید. من توی کمد بودم که خاله م جیغ کشید… حالم بد شد و بیهوش پیدام کردن.. از اون موقع است که این فوبیا با منه… »

ادا گریه می کند و سرکان او را در آغوش می گیرد و می گوید: «تو زن خیلی قوی ای هستی ادا… »

همان موقع سلین و فرید از راه می رسند. آنها دور هم جمع می شوند تا سوالات احتمالی خبرنگارها را جواب بدهند.

معلوم می شود که سرکان و سلین بیشتر از هرکسی یکدیگر را خوب میشناسند…

وقتی فرید در مورد این که چه چیزهایی ادا را خوشحال می کند می پرسد، ادا لبخند می زند و می گوید: «یه تنگ باغچه ی گل و یه یادداشت همراهش و کیک مسخره ای که با دخترا درست میکنیم… »

سرکان می فهمد که ادا به تنگ گل و یادداشت او اشاره کرده و لبخند می زند.

شب، ادا فرصت را مناسب می بیند تا با فرید برای پیاده روی بیرون بروند تا سلین و سرکان تنها بمانند.

وقتی سلین در مورد سوالات خبرنگاران در مورد آینده ی شرکت می پرسد، سرکان می گوید: «من اعتمادی به فرید ندارم سلین. »

سلین با ناراحتی می گوید: «تمام تلاشت رو میکنی تا منو منصرف کنی. معلوم نیست چی میخوای… »

انگین با پیرل برای خوردن شام به رستوران می روند.

کمی بعد جرن هم از راه می رسد. پیرل و جرن از دیدن هم حالشان گرفته می شود و انگین با ساده لوحی می گوید: «خواستم یه جا ازتون معذرت بخوام! »

پیرل برای او تاسف خورده و آنجا را ترک می کند.

انگین با ناراحتی به سرکان زنگ می زند و می گوید: «داداش تا دیروز زنی توی زندگی من نبود و حالا دارم دوتاشونم از دست میدم! »

سرکان می گوید: «منم تو همین وضعیتم. »

انگین می گوید: «تونستی با ادا صحبت کنی؟ »

سرکان می گوید: «برنامه های دیگه ای برای خودش داره. اصلا منو نمیخواد… میدونی که من به کسی که بخواد بره نمیگم بمون… »

سلین حرف های سرکان را از پشت در می شنود و فکر می کند که منظورش او بوده…

شب که ادا خواب است، سرکان بالای سرش می رود و به آرامی می گوید: «ادا ییلدیز مثل یه ستاره دوباره میدرخشی و غیب میشی… »

بعد از رفتن او ادا با لبخند چشمانش را باز می کند.

روز مصاحبه، هر دو زوج کنار هم مقابل دوربین می روند و وقتی خبرنگار از ادا می خواهد تا سرکان را توصیف کند، ادا می گوید:«عشق… »

سرکان به او خیره می شود و می گوید: «عشق در یک نگاه… »

بعد از مصاحبه، سلین مقابل سرکان می نشیند و می گوید: «سرکان من دیشب حرفات با انگین رو شنیدم. اگه امیدی به ما باشه من همین الان همه چیز رو با فرید تموم میکنم سرکان… »

سرکان می خواهد حرفی به او بزند که چشمش به ادا که با بغض به آن دو خیره شده می افتد…

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ترکی تو در خانه ام را بزن قسمت 32 لذت برده باشید ؛در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 33   مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *