خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر قسمت ۶۹ + زیرنویس فارسی و دوبله

یحیا دودو را برای شام بیرون برده و احساس نزدیکی بیشتری با او نیکند و میگوید ۲۵ سالم بود که مادرم به من گفت باید ازدواج کنی چون سنجر بخاطر شکست عشقی که درمورد ناره خورده بود قصد ازدواج نداشت.
من هم جرات نکردم مخالفت کنم و با الوان ازدواج کردم.
دوستش داشتم ولی هرگز عاشقش نبودم.

بعد از شام وقتی میخواهند سوار ماشین بشوند بیشتر به هم نزدیک میشوند.

درخانه ناره سنجر دخترش را نوازش میکند و بنفشه به سنجر پیغام میدهد امیدوارم این وقت شب پیش اون زن نباشی درحالی که من با مرگ دستو پنجه نرم میکنم.

سنجر ملک را برای خواباندن میبرد و الوان هم با خنده به ناره میگوید منم دارم میرم بخوابم.
شماهم باهم دردو دل کنید.

درعمارت افواوغلو بنفشه خالصه را به اتاقش صدا میزند و میگوید شما منو چند روز پیش از خونه بیرون کردید من فقط به مادرم اعتماد دارم از این به بعد اون اینجا میمونه به گلسیه بگید اتاقشو خالی کنه تا مادرم بیاد اینجا.

گلسیه که دل خوشی از بنفشه ندارد میگوید مشکلی نیست.

خالصه هم که در دست بنفشه گیر افتاده به گلسیه دلداری میدهد.

گلسیه میگوید اگه این طور پیش بره من پیش الوان میرم.

در همین حال نجرت به همراه لوکی برای دیدن بنفشه می ایند.

بنفشه بادیدن لوکی وحشت میکند و لوکی به او میگوید اومدم به عشقم سر بزنم و حالش رو بپرسم.

گلسیه که از پشت در حرفهای انها را شنیده فکری به خاطرش میرسد.

لوکی از اتاق بنفشه بیرون میرود و گلسیه به او میگوید اگه دلت میخواد تو این عمارت کار کنی به من بگو.

لوکی از خدا خواسته از او تشکر میکند.

بنفشه از نجرت میخواهد شماره ناره را برایش گیر بیاورد ولی نجرت میگوید سنجر به من ماهیانه میده و من دیگه تو زندگی اون دخالتی نمیکنم.

سنجر پس از خواباندن ملک کنار ناره مینشیند و با حسرت به چشمهای او خیره میشود و میگوید وقتی به عروسی من اومدی برای چند لحظه فکر کردم دیگه به هم رسیدیم و از هم جدا نمیشیم.

وقتی توی مونتنگرو اون زن کولی بهم گفت که توی قلبت پرنده ای هست که بدون اون خوشبخت نمیشی خیلی ترسیدم از این که باورت کنم.میخوام یه چیزی بهت بگم.

درهمین حال بنفشه زنگ میزند و ناره وقتی این را میبیند به سنجر میگوید دیشب به خونه ات رفتی برای همین به کلبه نیومدی حالا هم به خونت برگرد.

سنجر بغض میکند و میگوید بنفشه بارداره.

ناره با ناباوری نگاهش میکند و چیزی توی مغزش صدا میکند سنجر مرد.

سنجر با نگرانی از او میخواهد چیزی بگوید.

ناره میگوید وقتی حامله بودم شب بیدار میشدم تو نبودی وقتی ملک ۵ سالش هم شد تو نبودی وحالا هم نیستی.
من دنبال بهونه میگشتم تا تورو ببخشم اگرچه تحملم زیاده ولی نه تا این حد.
وقتی به تازگی پدر بچه من شدی زنت حامله میشه زنی رو که از خونت بیرون کرده بودی حامله برگشته.

بعد هم دست سنجر را میگیرد و اورا به سمت در میکشد.
با گریه اورا از در بیرون میکند و میگوید توبه میکنم که دیگه اسمت رو هم نیارم.

ودر را میبندد.
هردو پشت در مینشینند و برای ارزو های برباد رفته شان اشک میریزند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان این قسمت سریال دختر سفیر لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال دختر سفیر قسمت ۷۰ مراجعه فرمایید .

 

برای حمایت از آستارا خبر لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *