خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 104

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

ایلماز از دیدن زلیخا شوکه می شود و تصور میکند که برای عدنان اتفاقی افتاده است.

قبل از اینکه زلیخا به ایلماز چیزی بگوید، دمیر سر می رسد و با فریاد از زلیخا میخواهد که سوار ماشین بشود.

ایلماز وقتی میفهمد که زلیخا به او پناه آورده، با دمیر درگیر شده و اجازه نمی‌دهد او زلیخا را ببرد. سپس زلیخا را داخل خانه می فرستد.

دمیر اسلحه اش را در می آورد و شروع به تیر اندازی. ایلماز و افرادش نیز به سمت دمیر تیر اندازی میکنند.

غفور و افراد دیگری از سمت دمیر نیز می رسند و همه دم خانه تکین درگیر می شوند و مدام به سمت یکدیگر نشانه می روند.

هولیا خودش را می رساند و از دمیر میخواهد بس کند. داخل خانه، زلیخا با دیدن مراسم نامزدی جا میخورد. تکین، زلیخا و مژگان را داخل می برد و صباح الدین مراقب آنهاست.

دمیر دست از درگیری بر نمی دارد و میگوید که زلیخا باید بیرون بیاید. تکین نیز بیرون آمده و میگوید که کسی نمی‌تواند زلیخا را به زور از آنجا ببرد. زلیخا با ناراحتی و نا امیدی از خانه بیرون می آید و میگوید که تیراندازی را بس کنند و میخواهد همراه دمیر برود.

ایلماز قصد دارد جلوی زلیخا را بگیرد. همان لحظه دمیر از پشت سر به ایلماز شلیک میکند.

همه شوکه می شوند. هولیا و دمیر و زلیخا از آنجا می روند. تکین و مژگان بالای سر ایلماز می روند.

تکین با التماس میخواهد که ایلماز را به بیمارستان برسانند اما مژگان و صباح الدین میگویند که جابجایی او خطرناک است و باید همان‌جا جراحی شود.

مژگان سریع به سمت بیمارستان می رود و لوازم جراحی را همراه خودش می آورد. فیگن دوست مژگان، به همراه مژگان و صباح الدین ایلماز را همان‌جا جراحی کرده و گلوله را در می آورد.

دمیر در خانه به هولیا میگوید که باید قبل از آمدن ژاندارمری به همراه زلیخا فرار کند و میخواهد به آلمان برود.

هولیا رفتن به آلمان را درست نمیداند و سعی دارد دمیر را آرام کند. آنها تصور میکنند که ایلماز مرده است.

مژگان تا صبح بالای سر ایلماز میماند. ایلماز در حال هذیان گویی است و مدام زلیخا را صدا می زند.

مژگان با شنیدن اسم زلیخا ناراحت می شود و میفهمد که ایلماز همچنان زلیخا را دوست دارد.

تکین به اتاق آمده و مژگان با ناراحتی به او میفهماند که میداند هنوز زلیخا در دل ایلماز است.

تکین سکوت میکند و حرف مژگان را انکار نمیکند و بابت این شرایط ناراحت است. صباح الدین و فیگن نیز در خانه تکین مانده اند و منتظرند تا ایلماز به هوش بیاید.

فیگن سپس از مژگان میخواهد که همراه او برود و آنجا نماند زیرا خطرناک است و سی سختی را گذرانده اند اما مژگان قبول نمیکند.

دمیر تا صبح منتظر آمدن ژاندارم است. هولیا به او میگوید که حتما ایلماز نمرده است وگرنه تا حالا دنبال او می آمدند.

او به دمیر میگوید که آنها باید طبق تصمیمشان پیش بروند. سپس دمیر به اتاق می رود و عدنان را که بغل زلیخا است، برمیدارد.

زلیخا بیدار می شود. دمیر بی توجه به زلیخا عدنان را از خانه بیرون برده و با ماشین می برد. زلیخا با پای بدون کفش تا جاده او را دنبال میکند و با التماس پسرش را میخواهد.

وقتی غفور بیدار می شود، با استرس و نگرانی ماجرای شب گذشته را برای ثانیه تعریف کرده و می‌گوید که دمیر ایلماز را کشته است و غفور نیز همدست او محسوب می شود و متهم است. او با نگرانی منتظر آمدن پلیس است.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 105  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *