خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 139

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 139 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 104

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 139

همه ماشین ها پشت سر ماشین عروس به همراه ایلماز دم خانه مژگان می روند.

ایلماز داخل می رود و میخواهد عروس را ببیند و همراه خودش ببرد. دوستان مژگان از او پول می‌خواهند و جنگاور که همراه ایلماز است پول میدهد.

مژگان از اتاق بیرون آمده و با خوشحالی و ذوق دست ایلماز را میگیرد و با هم بیرون می روند.

ایلماز خیلی خوشحال نیست و ته دلش کمی دو دل است و فکرش هنوز درگیر زلیخا است.

دمیر تا شب در بیمارستان مانده و منتظر نتیجه آزمایش است. دکتر پیش او آمده و می‌گوید که او مشکلی ندارد و میتواند بچه دار شود و شاید در گذشته به خاطر عواملی مثل استرس توانایی بچه دار شدن نداشته اما حالا حل شده است. دمیر به شدت خوشحال می شود.

تکین هولیا را به عروسی دعوت کرده و هولیا حاضر می شود تا به عروسی برود. زلیخا با حرص به او طعنه می زند و میگوید که از طرفش به مژگان تبریک بگوید.

بعد از رفتن هولیا، زلیخا گریه میکند. او سپس حاضر شده و دم خانه شرمین می رود تا با هم جایی بروند. شرمین استرس دارد و میگوید که اگر دمیر و هولیا بفهمند به حساب او می رسند.

دمیر با خوشحالی تاکسی میگیرد و به سمت فرودگاه می رود تا به خانه برگردد .

مراسم عروسی شروع شده و ایلماز و مژگان داخل می روند. مژگان با دیدن پدر و مادرش غافلگیر و خوشحال می شود و جلو می رود تا با آنها صحبت کند.

پدر و مادرش به او تبریک می‌گویند و خوب برخورد می‌کنند. مژگان پیش ایلماز آمده و از او به خاطر کارش تشکر میکند.

خطیب به عروسی می آید و جنگاور از اینکه او بدون دعوت آمده حرصش میگیرد. خطیب به عمد آمده است تا به دشمن نزدیک باشد و حالا که ایلماز ازدواج کرده، نقطه ضعف خانواده دارد و از نظر خطیب ضربه پذیر است.

عاقد آمده و خطبه عقد را میخواند. هنگامی که او از ایلماز جواب میخواهد، ایلماز مکث کرده و زلیخا از نظر او می‌گذرد و سپس با تاخیر بله می‌گوید. او مژگان را زلیخا میبیند و تور او را کنار می زند.

آنها سپس با هم برای رقص وسط می روند.

هنگام کادو دادن، پدر مژگان نیز برای کادو بلند می شود. مادرش عصبی است و نمیخواهد کادو بداند اما پدرش میگوید باید این کار را بکنند.

شرمین و زلیخا به مطب دکتر می روند تا زلیخا بچه اش را سقط کند. هنگامی که زلیخا داخل اتاق می رود، با دیدن وسایل جراحی استرس میگیرد.

شب بعد از تمام شدن عروسی، ایلماز و مژگان به خانه می روند.

صبح روز بعد هنگامی که آنها بیدار می شوند، مژگان بیرون می رود تا حاضر شود و برای صبحانه بروند.

ایلماز که همچنان ذهنش درگیر است، در کشو را باز میکند و دوباره به شناسنامه ها نگاه میکند.

او چشمش به کاغذ لای شناسنامه میخورد و آن را باز میکند. او با دیدن تکه ای از نامه های قدیمی زلیخا که سوزانده شده بود، شوکه می شود.

او نامه را برداشته و به حیاط می رود و آن را میخواند. زلخیا در نامه نوشته است که امروز همه چیز برایش تمام شده و مجبور است به خاطر زنده ماندن ایلماز زن دمیر بشود و با اینکه خودش تباه می شود اما همین که ایلماز زنده بماند برایش کافی است. ایلماز با خواندن نامه به شدت شوکه می شود و عرق سردی میکند و نفسش تنگ می شود.

 

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 139 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 140  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *