خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 153

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 153 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 153

غفور تصمیم می‌گیرد که پول را برای خودش بردارد و آن دو نفر را همراه خودش نبرد.

او به سمت خانه کسی که باید از او پول را برای هولیا بگیرد می رود. چتین برای سر زدن به خانه شرمین که حالا خانه ایلماز است می رود.

او گولتن را می بیند و با او صحبت میکند و خبر میدهد که پدر مژگان فوت کرده است. فادیک نیز جلو می آید و با چتین صحبت میکند.

او سپس به آشپزخانه برگشته و خبر فوت پدر مژگان را به ثانیه میدهد و هولیا نیز می شنود.

فادیک می‌گوید که چتین این خبر را به گولتن داده بود. هولیا به آنها میگوید که نباید با افراد ایلماز همکلام بشوند.

گولتن از اینکه فادیک او را خراب کرده حرصش میگیرد. در استانبول مژگان در حال تدارک کارهای مراسم تشییع پدرش است.

مادر او تماس گرفته و خبر میدهد که برای مراسم نمی آید و برادرش نیز در آرژانتین است و او نیز نمی‌تواند بیاید.

مژگان خیلی ناراحت و دلخور می شود. ایلماز پیش مژگان آمده و سعی دارد او را دلداری بدهد. مژگان به او میگوید که تنها شده و حالا فقط ایلماز خانواده اوست و جز او کسی را ندارد.

سپس ایلماز را بغل میکند. ایلماز با دیدن این صحنه ها بیشتر عذاب وجدان میگیرد و نمی‌داند باید چه واکنشی داشته باشد.

غفور در راه کنار دریاچه خطیب را میبیند که با افرادش بساط کباب راه انداخته. او پیش خطیب می رود و خطیب به او تعارف میکند تا بشیند.

غفور نیز بادخوشحع سر میز می‌نشیند تا کباب بخورد. خطیب از غفور حرف می کشد و غفور میگوید که برای گرفتن پول زیادی از طلبهای هولیا می رود.

خطیب به غفور مشروب می دهد تا مست بشود. غفور در مورد مشکلات خانواده یامان ها برای خطیب صحبت میکند.

او سپس حاضر شده و به سمت خانه مردی که باید پول بگیرد می رود.

آن مرد پول ها را تحویل داده و از غفور میخواهد که پول ها را بشمرد.

غفور که تمرکز ندارد پول ها را نمی‌شمارد.

آن مرد متوجه می شود که غفور مست است.

غفور پول ها را داخل جیبش گذاشته و سوار ماشین می شود.

در بین راه او از گرما تشنه اش شده و کنار چشمه نگه میدارد تا آب بخورد.

هنگامی که او سرش را می چرخاند چند راهزن می بیند که با تهدید اسلحه از او پول میخواهند.

آنها غفور را کتک زده و پول ها را از او میگیرند و فرار میکنند. غفور که میداند بیچاره شده است، با درماندگی سراغ خطیب می رود و برای او ماجرا را تعریف میکند و میگوید که بدبخت شده است. غفور از خطیب میخواهد که به او کمک میکند.

خطیب ابراز ناراحتی کرده و میگوید که در این جاده راهزن زیاد است و او نباید تنها می آمد. او سپس میگوید که این مقدار پول زیاد است.

غفور میگوید که حاضر است هرکاری برای او انجام بدهد. خطیب پول را برای او تهیه میکند و به او میدهد.

سپس یک چک ضمانت نیز از غفور میگیرد. غفور یا ترس و استرس چک را امضا میکند.

در خانه هولیا از اینکه غفور دیر کرده عصبانی است و متوجه می شود که او دو کارگر را نیز با خود نبرده است.

او از ثانیه و دیگران سراغ غفور را میگیرد و آنها می‌گویند که خبری ندارند. هولیا در حیاط منتظر آمدن غفور است . او به ثانیه میگوید که اگر غفور پول ها را نیاورد او را زنده نمی‌گذارد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 153 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 154  مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *