خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 156
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 156 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
لماز زلیخا را در حالی که از حال رفته و خونریزی دارد پیدا میکند. او سریع زلیخا را سوار ماشین میکند.
حامینه داخل ماشین نیست و ایلماز عدنان را نمیبیند. او در راه با نگرانی از زلیخا میخواهد که طاقت بیاورد.
کمی بعد زلیخا به هوش آمده و سراغ عدنان را میگیرد. او میگوید که عدنان داخل ماشین بوده است.
ایلماز شوکه شده و سریع برمیگردد تا عدنان را بیاورد. زلیخا نگران است که بلایی سر عدنان نیامده باشد.
عدنان از ماشین پیاده شده و به سمت جاده می رود. هنگامی که ایلماز می رسد، با زلیخا داخل ماشین را میگردند اما عدنان را پیدا نمیکنند.
ایلماز متوجه عدنان وسط جاده می شود و یک کامیون با سرعت به سمت عدنان می آید. ایلماز سریع به سمت عدنان می رود و زلیخا از ترس چشمان خود را می بینند و جیغ میکشد.
ایلماز عدنان را نجات میدهد. آنها سوار ماشین شده و به سمت بیمارستان می روند. در راه زلیخا وسوسه میشود که به ایلماز بگوید که عدنان پسر اوست، اما منصرف می شود.
هولیا به خانه باغ برمیگردد و حامینه را در بالکن مشغول خوردن انجیر می بیند. او سراغ ثانیه را میگیرد. ثانیه آمده و میگوید که برای آوردن داروی عدنان به ویلا رفته بود.
هولیا از او میخواهد که زلیخا را صدا بزند. سپس خودش سوار ماشین می شود تا به داروخانه برود و برای حامینه داروی قند بخرد.
ثانیه سریع پیش هولیا آمده و میگوید که زلیخا و عدنان نیستند.
همان لحظه یکی از محلی ها میگوید که ایلماز را دم در خانه باغ دیده است.
هولیا عصبی شده و سریع سوار ماشین می شود تا به خانه ویلایی برود.
ثانیه از اینکه مراقب زلیخا نبوده ناراحت است. ایلماز زلیخا را به بیمارستان می رساند و عدنان را بغل میگیرد.
دکترها سریع زلیخا را داخل می برند و مژگان بالای سر او می رود. دمیر میگوید که زلیخا را لب چشمه پیدا کرده است.
هولیا سریع همه را جمع میکند و میسپارد تا همه جا را دنبال زلیخا بگردند. سپس با شرکت ایلماز تماس میگیرد و با عصبانیت سراغ او را از چتین میگیرد.
چتین متعجب شده و موضوع را به تکین میگوید. تکین حاضر شده و بیرون می رود.
همان لحظه هولیا دم خانه تکین می آید و با عصبانیت به او میگوید که ایلماز با زلیخا فرار کرده است.
تکین عصبانی می شود و با او بحث میکند و میگوید که ایلماز به هیچ وجه چنین کاری نمیکند. بهیجه از لای در بحث کردن آنها را می بیند و کنجکاو می شود.
او از دختر نظیره در مورد هولیا سوال میکند و ملک میگوید که او یکی از زمین داران بزرگ چکوراوا است. نظیره از کنجکاوی های بی دلیل بهیجه خوشش نمی آید.
بهیجه نیز از نظیره خوشش نمی آید. ایلماز عدنان را بغل کرده و با عشق به او نگاه میکند و از اینکه پسر دشمنش را بغل کرده و او را دوست دارد متعجب است.
مژگان به این صحنه نگاه میکند. دکترها به زلیخا رسیدگی میکنند و به او سرم و آمپول می زنند تا خونریزی را بند بیاورند.
صباح الدین با خانه هولیا تماس میگیرد تا به او خبر بدهد اما کسی جواب نمیدهد. او با شرکت دمیر نیز تماس میگیرد اما خط تلفن به خاطر پرداخت نکردن قبض قطع است.
ایلماز به او نیز توضیح میدهد که زلیخا را اتفاقی در جاده دیده است و به آنجا آورده است.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 156 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 157 مراجعه فرمایید .
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم