خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 24
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 24 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
صبح روز بعد در زندان، لیست اسامی را به نوبت میخوانند تا زندانیان آزاد شوند. در لیست اول، اسم ییلماز در نیامده و او منتظر است. کمی بعد، اسم او را صدا می زنند و او با خوشحالی وسایلش را جمع میکند تا برای کارهای اداری برود.
در این حین، دمیر نیز به زندان رسیده و سریع سراغ اتاق مدیریت می رود. او متوجه می شود که شیفت مسئول قبلی عوض شده است. او از مسئول میخواهد که اسم ییلماز را چک کند و در صورت عفو خوردن، جلوی خروج او را بگیرند. دمیر امضای خود را گرفته و قانونی ترخیص می شود.
مرد تازه وارد با او خداحافظی میکند. ییلماز در حال بیرون رفتن به او میگوید که به آدانا می رود تا دمیر یامان، همان مرد خائن را بکشد.
تازه وارد از شنیدن این دمیر شوکه می شود.
دمیر متوجه می شد که ییلماز آزاد شده و به شدت عصبانی می شود.
مسئول زندان میگوید که و قانونی آزاد شده و کسی نمیتواند جلوی او را بگیرد.
دمیر با عصبانیت عکس ییلماز را از روی پرونده جدا کرده و بیرون می رود. او سراغ افرادی رفته و عکس ییلماز را به آنها نشان میدهد و میخواهد که او را پیدا کرده و کارش را تمام کنند تا پایش به آدانا نرسد.
افراد دمیر به راه آهن و اتوبوسها سر می زنند اما ییلماز را که به همراه کامیون به سمت آدانا رفته پیدا نمیکنند. دمیر نا امید شده و تصمیم میگیرد صبح روز بعد با هواپیما به آدانا برگردد تا قبل از رسیدن او به خانه برسد.
گولتن متوجه حرف زدن های پنهانی مشکوک شرمین و ثانیه می شود و آنها را زیر نظر دارد.
ثانیه، یک سبد برای شرمین می برد و میگوید که بقیه کار را او باید انجام دهد. شرمین که برایش این کار سخت است،شب دوباره به هم جعبه به خانه دمیر آمده و سر زلیخا و هونکار را گرم میکند تا ثانیه، جعبه را که داخل آن یک مار سمی خطرناک است، به اتاق زلیخا ببرد.
آخر شب زلیخا برای خواب به اتاقش می رود. صبح وقتی که او از خواب بیدار می شود، ناگهان مار را روی زمین دیده و فریاد زنان بیرون می آید.
او از پله ها سر خورده و به زمین می افتد و از حال می رود. همگی دور او جمع می شوند. گولتن سریع به اتاق رفته و مار را میکشد.
هونکار از آمدن مار به خانه متعجب می شود. او نگران زلیخا است و اصرار دارد تا به بیمارستان بروند. همان لحظه ناگهان زلیخا درد زایمان گرفته و حالش بد می شود. هونکار او ا به اتاق می برد و آنها قابله خبر میکنند. هونکار نگران است که بچه بخاطر افتادن از پله، نمرده باشد.
ییلماز به مزرعه رسیده و دم در پیاده می شود، سپس پنهانی وارد محوطه شده و به دم خانه دمیر می رسد.دمیر نیز نزدیک مزرعه رسیده است.
همان لحظه، صدای فریاد زلیخا آمده و بچه به دنیا می آید.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 24 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 25 مراجعه فرمایید .
برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم