خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 241

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 241 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 241

تکین به خانه می رود و متوجه می شود که کسی خانه نیست. او نظیره را در حمام در حال شستن میبیند و با دیدن لکه های خون، متوجه قضیه شده و سریع به سمت بیمارستان می رود.‌او از اینکه مژگان چنین کاری کرده است کلافه است.
در بیمارستان، بهیجه با صباح الدین مشغول صحبت است.او از اینکه ایلماز را پیدا نکرده و او به بیمارستان نیامده است عصبی است. صباح الدین به او توضیح میدهد که ایلماز بازداشت شده است. بهیجه از اینکه ایلماز باز هم به خاطر زلیخا به دردسر افتاده است بیشتر حرص می خورد. او از صباح الدین میخواهد که با ایلماز صبحت کند تا عاقل شود و به کارهای زلیخا رسیدگی نکند. صباح الدین کلافه شده و به او میفهماند که دلیل زندان بودن زلیخا، مژگان است که باعث چنین اتفاقاتی شده است.
در دادگاه، ژولیده پیش قاضی می رود و سعی دارد او را راضی کند تا دمیر و ایلماز را آزاد کند، اما قاضی راضی نمی شود.
تکین به بیمارستان می رسد و سریع به اتاق مژگان می رود. مژگان هنوز به هوش نیامده است. تکین و بهیجه مشغول صحبت میشوند. کمی بعد مژگان به هوش می آید و از اینکه نمرده و بهیجه او را نجات داده است عصبانی شده و گریه میکند. تکین او را دلداری میدهد و به او قول میدهد که همه چیز درست می شود و او و ایلماز مانند سابق زندگی خوبی خواهند داشت.
شب مژگان مرخص شده و او را به خانه می برند. مژگان سراغ ایلماز را میگیرد و از اینکه پیشش نیامده دلخور است. بهیجه به دروغ میگوید که ایلماز در زمان بیهوشی او بالای سرش بوده و خیلی نگران بوده است، اما به خاطر مشکل کاری به شهرستان رفته است.
در آشپزخانه، نظیره و خدمتکار دیگر مشغول صحبت در مورد اتفاقات اخیر هستند. نظیره می‌گوید که ایلماز و مژگان دیگر به عمارت کوچک برنمیگردند. امینه می‌گوید که کاش بهیجه به آنجا برود. بهیجه همان لحظه به آشپزخانه آمده و با شنیدن این جمله عصبانی می شود و شروع به تهدید و توهین به آنها میکند و سپس بیرون می رود. نظیره و امینه از برخورد بهیجه ناراحت می شوند. آنها کمی بعد پیش تکین می روند و از او در مورد خودشان و رضایت تکین از آنها سوال میکنند. بهیجه متوجه می شود که آنها قصد دارند از برخورد او پیش تکین گلایه کنند، برای همین دست پیش گرفته و فشار عصبی اتفاقات اخیر را بهانه میکند و میگوید که باعث بدرفتاری اش با آنها شده و معذرت خواهی میکند. نظیره و امینه دیگر چیزی نگفته و به آشپزخانه برمیگردند.
شب، خطیب پیش غفور در طویله می رود و از او میخواهد که سفته هایی را که بابت پولهایی که از او گرفته بود، به او داده بود را پس بدهد. غفور میگوید که سفته ها را نمی‌دهد. سپس به خاطر اینکه خطیب خودش از او دزدی کرده بود با او دعوا میکند. خطیب غفور را کتک می زند. همان لحظه ثانیه با اسلحه شکاری مقابل خطیب آمده و او را تهدید می‌کند که از غفور فاصله بگیرد. هولیا نیز با شنیدن سر و صدا بیرون می آید. خطیب می‌گوید که غفور به او تهمت زده است و او از غفور دزدی نکرده است. همان لحظه ناجیه از پشت سر آمده و می‌گوید که خطیب دروغ میگوید و او شوهرش را خوب میشناسد و میداند چنین کاری کرده است. خطیب از اینکه زنش او را فروخته است، عصبی می شود و می رود.
ناجیه به خانه پیش هولیا می رود و ثانیه ماجرا را برای هولیا تعریف میکند.‌او از ناجیه به خاطر کمکش تعریف می‌کند و از او تشکر میکند.
ثانیه به آشپزخانه رفته و از رفتار و حرفهای فادیک متوجه توجه او به راشد، شاگرد خطیب می شود. او به فادیک می‌گوید که راشد شاگرد دشمن آنهاست و باید او را فراموش کند. فادیک با حرص می‌گوید که چتین نیز شاگرد دشمن آنها بوده اما همه به راحتی او را قبول کرده اند، ولی حالا که نوبت به فادیک رسیده، کسی اهمیت نمی‌دهد. سپس با ناراحتی به اتاق می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 241 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 242 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *