خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 278

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 278 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 152

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 278

در خانه دمیر، گولتن تماس گرفته و با زلیخا صحبت میکند. سپس ثانیه که نگران گولتن است، گوشی را گرفته و احوال گولتن را میپرسد. گولتن به او اطمینان میدهد که حالش خوب است و مشکلی ندارد.
عدنان در حیاط مشغول بازی است. ایلماز آمده و او را بغل میکند. همان لحظه زلیخا بیرون آمده و با دلخوری عدنان را از بغل ایلماز می‌گیرد و داخل خانه می رود. ایلماز پشت سر او می رود و از زلیخا میخواهد که از او دلخور نباشد. زلیخا با نگرانی از ایلماز میخواهد برود، زیرا ممکن است دمیر برسد. ایلماز می‌گوید که ترسی از دمیر ندارد و از زلیخا میخواهد که کمی بعد به همراه عدنان به عمارت کوچک بیاید. دمیر دم در خانه می رسد. زلیخا به ناچار به ایلماز می‌گوید که به عمارت می آید، تا او برود.
دمیر دم در از ثانیه سراغ هولیا را می‌گیرد. همان لحظه راجیع آمده و می‌گوید که هولیا را پیاده کرده و برای تعمیر ماشین رفته است و از او خبر ندارد. دمیر بدون اینکه داخل خانه برود، از آنجا می رود.
زلیخا به همراه عدنان به عمارت کوچک می رود. ایلماز با او صحبت میکند و او را متقاعد میکند که قصد اذیت کردن زلیخا را نداشته و از زلیخا میخواهد که او را ببخشد. سپس دوباره بحث فرار به آلمان را پیس میکشد. زلیخا قبول نمیکند و میگوید که تحت هیچ شرایطی نمیخواهد مژگان را از پسرش دور کند.
پلیس دم در عمارت می آید و از نور، خدمتکار آنجا سراغ غفور را میگیرد. غفور از پشت دیوار آنها را میبیند و مضطرب می شود. بعد از رفتن پلیس، نور به غفور می‌گوید که پلیس دنبال اوست و گفته است که غفور به کلانتری برود. غفور حدس می زند که شرمین چیزی میداند و او را به پلیس لو داده است. او مضطرب می شود.
بهیجه چاقویی را که با آن هولیا را به قتل رسانده، داخل رودخانه می اندازد. سپس به کلوپ شهر برای جلسه خیریه می رود.
در کارخانه، دست یکی از کارکنان داخل دستگاه رفته و آسیب جدی میبیند. فکرت و چتین سریع او را به سمت بیمارستان می برند.
در کلوپ شهر، زنها منتظر آمدن هولیا هستند و در این حین در مورد مشکل ایلماز و دمیر بر سر عدنان غیبت میکنند. همان لحظه دمیر می رسد و با عصبانیت به همه آنها می‌گوید که عدنان پسر اوست و کسی قرار نیست او را بگیرد. او سپس سراغ هولیا را می‌گیرد و همه می‌گویند که هنوز نیامده است. بهیجه یادش می آید که بعد از کشتن هولیا در خرابه ها، او را به گوشه ای کشانده و سپس طلاهای او را درآورده است.
غفور در خانه با ناراحتی تصمیم میگیرد که به استانبول فرار کند و در دلش با ثانیه و اوزوم خداحافظی کرده و برای آنها ابراز دلتنگی میکند. او پیاده به سمت جاده می رود تا به راه آهن برسد. او متوجه می شود که پلیس ها راه را بسته اند و به دنبال یک فراری، همه ماشینها و افراد را می‌گردند. او پشیمان شده و سریع از آنجا برمی‌گردد.
دمیر به شرکت رفته و میبیند که هولیا آنجا نیست. او نگران می شود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 278 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 279 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *