خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 326

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 326 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 283

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 326

گولتن و چتین در خانه جدید خود مشغول شام خوردن هستند. چتین از اینکه آنها از عمارت بیرون شده اند به خاطر گولتن ناراحت است. گولتن می‌گوید که او خودش زندگی در آن عمارت را دوست نداشت زیرا از اینکه غفور و ثانیه در خانه کارگری بودند حس بدی پیدا می‌کرد.‌چتین از خوش قلبی گولتن تعریق می‌کند. تکین دم خانه چتین آمده و آنها او را برای شام داخل می برند. تکین در مورد عمارت با آنها صحبت کرده و از آنها میخواهد که به خانه او بیایند و آنجا خانه آنها نیز محسوب می شوند. گولتن قبول نمیکند و می‌گوید که ترجیح میدهد در خانه خودشان باشند.
در خانه تکین مژگان و فکرت برای شام تنها هستند. فکرت می‌گوید که باید برای کاری بیرون برود و شام نمی‌خورد. مژگان از این برخورد او دلخور می شود. فکرت پنهانی وارد حیاط خانه دمیر شده و به گاراژ می رود و نامه ای که نوشته را داخل ماشین زلیخا گذاشته و می رود.
در خانه دمیر، آن و زلیخا بچه ها را می خوابانند. سودا پیش رفته و دوباره در مورد نزدیک شدن او به دمیر و خوب شدن رابطه شان او را نصیحت میکند و به اتاق خودش می رود. زلیخا به حرفهای او و تکین فکر کرده و تحت تاثیر قرار میگیرد. او از اتاقش بیرون آمده و به سمت اتاق دمیر می رود، اما وقتی در را باز میکند دمیر داخل اتاق نیست. او پکر شده و به اتاق خودش برمی‌گردد. دمیر به خانه امید رفته و در تختخواب او کنار امید خوابیده و او را بغل کرده است.
وقتی فکرت به خانه می رود، مژگان از او گلایه کرده و می‌گوید که فکرت از او فرار میکند. فکرت می‌گوید که حس میکند رابطه آنها درست نیست. مژگان متوجه می شود که فکرت به خودش اطمینان نداشته و او را نمیخواهد. مژگان به سمت اتاقش می رود، اما فکرت دست او را گرفته و می‌گوید که نمی‌تواند به او فکر نکند. سپس مژگان را می بوسد. همان لحظه تکین به خانه رسیده و آنها را میبیند، اما آنها متوجه نمی شوند. تکین شوکه می شود. او سر خاک ایلماز می رود و برای او تعریف میکند که یک نفر وارد زندگی مژگان شده و این برای او خوب است و میتواند زندگی خوبی داشته باشد.
صبح سر میز صبحانه زلیخا چیزی به روی دمیر نمی آورد. بعد از رفتن دمیر، سودا از زلیخا میپرسد که چرا از دمیر نپرسیده است که شب گذشته کجا بوده. زلیخا می‌گوید که میداند دمیر قرار است دروغ بگوید و ترجیح میدهد دروغ نشنود.
زلیخا از غفور میخواهد که ماشینش را برای تعویض روغن به تعمیرگاه ببرد. غفور سوار ماشین زلیخا شده و کتش را روی صندلی جلو می‌گذارد و نامه فکرت گوشه در می افتد.
دمیر دم حیاط در حال سوار شدن ماشین است که یک ماشین داخل آمده و می‌گوید که او راننده تاکسی بوده که هولیا را به خرابه برده است. او می‌گوید که خبر دارد چه کسی هولیا را کشته است. دمیر و زلیخا و سودا شوکه می شوند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 326 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 327 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *