خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 327
همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 327 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.
آن مرد میگوید که در روز حادثه او هولیا را به خرابه ها رسانده و سپس مشخصات بهیجه را میدهد و میگوید که عمه مژگان آنجا بوده است. دمیر با شنیدن این حرف به شدت عصبی شده و با عصبانیت به سمت عمارت کوچک می رود. زلیخا و سودا پشت سر او می روند تا او را آرام کنند. بهیجه در حیاط با دیدن دمیر ترسیده و به سمت خانه فرار میکند. دمیر او را میگیرد و سعی دارد او را خفه کند. زلیخا و سودا و ثانیه و غفور به زور او را از بهیجه جدا میکنند. بهیجه سریع داخل خانه می رود. او از اینکه لو رفته باشد ترسیده است. دمیر پیش راننده تاکسی برگشته و از او در مورد جزییات سوال میکند. راننده میگوید که او فقط هولیا را پیاده کرده و رفته است و سپس در مسیر صدای شلیک گلوله شنیده است. دمیر با شنیدن این حرف می فهمد که راننده تاکسی دروغ گفته و به شدت او را کتک میزند و بیرون می کند. دمیر و زلیخا و سودا داخل خانه می روند.دمیر میگوید که او با این حال مطمئن است که بهیجه مادرش را کشته و زمانی که این قضیه مشخص بشود خودش او را می کشد. سودا و زلیخا از او خواهش میکنند که دستش را به خون آلوده نکند، اما دمیر گوش نمیدهد.
ثانیه سراغ غفور رفته و کاغذ خرید را دست او میبیند و به زور از او میگیرد. او متوجه می شود که غفور قصد خرید برای بهیجه را داشته و او را دعوا میکند و اصرار میکند که غفور بگوید چرا مجبور است به بهیجه باج بدهد. غفور سریع به بهانه کار دور می شود.
در خانه تکین سر میز صبحانه او چندین بار در مورد دروغ و پنهانکاری به مژگان و فکرت طعنه می زند. سپس از فکرت میخواهد که با هم به شرکت بروند. او فکرت را به انبار می برد و میگوید که میخواهد با او صحبت کند. سپس در مورد رابطه او و مژگان سوال میکند. او میگوید که دیشب آنها را دیده است. سپس به فکرت میگوید که از نگاه او حس میکند که به احساسش به مژگان اطمینان ندارد و در این صورت از او میخواهد که به مژگان نزدیک نشود، زیرا مژگان یک بار با ایلماز شکست عاطفی خورده و او نمیخواهد مژگان دوباره آسیب ببیند. فکرت میگوید که او حس میکند عاشق شده، اما کمی میترسد. او به تکین اطمینان میدهد که رابطه و حس آنها بعد از مرگ ایلماز اتفاق افتاده است.
بهیجه که ترسیده است، با مژگان تماس گرفته و از او خواهش میکند که یکدیگر را ببینند. مژگان به کافه پیش بهیجه می رود و با سردی با او برخورد میکند. بهیجه با مهربانی خودش را پشیمان نشان داده و میگوید که آن روز منظور بدی نداشته و مژگان اشتباه برداشت کرده است و او به فکر کرمعلی است. او میگوید که نمیخواهد مژگان محتاج پول تکین باشد. مژگان میگوید که تکین پدر اوست. بهیجه عصبی شده و میگوید که بعد مرگ تکین چیزی به مژگان نمی رسد. مژگان که می فهمد بهیجه عوض نشده و همچنان به منفعت خودش فکر میکند، عصبانی شده و میگوید که خودش بلیط بهیجه را میگیرد تا به استانبول برود و به او پول میدهد و حقوق ماهیانه نیز میدهد تا زندگی خوبی داشته باشد. بهیجه میگوید که او به پول مژگان احتیاجی ندارد و از او چیزی نمیخواهد. مژگان بی اهمیت به حرف او با دلخوری از آنجا می رود.
امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 327 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 328 مراجعه فرمایید.
برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید
نکته خیلی مهم :دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.